۱۳۹۶ بهمن ۹, دوشنبه

پاسخگویی به شبهات (1)

مجید نواندیش : در این پاره گفتار به سرعت و بطور خلاصه سعی می شود به پاره ای از شبهات پاسخ داده شود.

وضعیت هنگام وجود پیامبران با دیگر زمان ها دارای تفاوت می باشد. در این زمان یک جنگ و نبرد واقعی میان خیر و شر واقع می شود. برای ملائکه و  شیاطین هر دو بعلت اینکه خیر را کاملا درست بدون منافع مادی و شخصی قادرند تشخیص دهند، هدف وسیله را توجیه میکند. ملائکه و بالتبع آن پیامبر با دستور ملائکه حق دارد با هر وسیله ای سعی کند به هدف خود که همان بسط و گسترس و پیروزی حق می باشد برسد. اما برای انسان ها  هدف وسیله را توجیه نمی کند. چون مادی هستند، آغشته به منافع مادی ، خود خواهی ها و ..... می باشند. بنابراین برای ملائکه هدف وسیله را توجیه می کند و بالتبع آن دستوراتی به پیامبران می دهند که ممکن است از نظر ما قابل توجیه نباشد. دقت کنید که این جا هم واقعا جنگی روی میدهد، جنگی میان نیروهای خیر و شر که در آن عمدتا انسان ها خاکستری هستند و سردمداران اصلی نبرد عمدتا نیروهای غیبی می باشند.

قران عمده اش وحی بوده است. محمد رسول و بنده خوب خدا بوده است. محمد دارای قوه جنسی قوی بوده است، عرب بوده است،  اما از نظر امروز ما دچار اشتباه شده است. دقت کنید که خداوند و ملائکه در زمینه امور خصوصی پیامبران دخالتی نمی کنند. درباره تعدد ازدواج پیامبر باید به این نکته اشاره کرد که در زمان عرب ولی دختر، دختر را تزویج می کرده است. یعنی بعضی مواقع اینطور بوده است که پدر دختر می آمده است به پیامبر و دخترش را به وی پیشنهاد می داده است. اگر پیامبر قبول نمی کرده است آن را مایه شرمساری خانواده و دختر و خود آن عربی می دانسته است. 


درباره حکم ارتداد، حکم ارتداد بواقع تهدید و ارعابی است. ببینید وقتی یک نفر از دایره یک دین خارج شد ، دیگر از نظر حقوقی آن دین برای آن فرد تکلیفی نمی تواند بکند. اما در گذشته حقوق شناخته نشده بودند. اما هدف این بوده است که افراد وقتی که پیامبر است، معجزه را دیده اند، تجربه نبوی را چشیده اند، از دین خارج نشوند. خوب با وعده جهنم که دیگر این افراد به آن اعتقادی ندارند که قابل کنترل نبوده اند. بهشت و جهنم مبشرا و نذیرا بواقع است. ترغیب و تشویق کننده و انذار کننده است اما این دیگر سر مرتد فایده ای ندارد. لذا از حکم ارعاب فیزیکی استفاده کرده اند. گفته اند حکمش مرگ است. اما این فقط یک تهدید تو خالی بوده است. چون از نظر حقوقی دین حق تصمیم گیری درباره فرد خارج شده از آن محدوده را ندارد.


درباره جنگ های پیامبر، راهزنی، یک عمل عکس العملی بوده است. انها اموال اصحاب را ضبط کرده بوده اند به حرام. پیامبران حالت خاص می باشند. جنگ و مبارزه میان حق و باطل است. از نظر فرشتگان چون حق را تشخیص می دهیم و در تشخیص حق مشکلی نداریم، هدف وسیله را توجیه می کند. ولی برای شما انسان ها اینطور نیست. هدف پایدار شدن حق بوده است. پیروزی حق بر باطل بوده است. برای عیسی یک جور، برای محمد جور دیگر. ما فرشتگان مجازیم به هر وسیله ای به هدف برسیم اما شما انسان ها نه. 

امام علی امام حسن و امام حسین هیچگاه شروع کننده جنگ در جنگ هایشان نبوده اند. وقتی از آنها سوال می شود چرا جنگ شروع نمی کنید؟ می گویند بخاطر پیمانی است که خداوند با پیامبران و اولیاء خدا بسته است. بنابراین شروع جنگ چیز خوشایندی نیست. مسلما در جنگ اول و راهزنی اصحاب پیامبر، اگر پیامبر با آنان بود اجازه چنین کاری به آنان نمی داد. وقتی که این اتفاق هم افتاد بلوایی در مدینه بپا شد و بعضی ها با کارشان مخالف بعضی ها موافق بودند. بنابه مصلحت خداوند و پیامبر با آیات قران از کار آن اصحاب حمایت کردند. بنابر نظر دکتر سروش، در آن زمان اعراب از نظر تاریخی به استراتژی حمله پیش دستانه معتقد بوده اند. اگر می خواهند به تو حمله کنند تو اول حمله کن. 

درباره معجزات پیامبران [فرشته احتمالا] می گوید بعضی ها چون زنده شدن مردگان راست بوده. اما بیشتر آنها اسطوره سازی بوده است برای اینکه نام آنها در تاریخ بماند. راه ثبت نام ها در آن زمان اسطوره سازی بوده است.


هم اجنه هم فرشتگان می توانند رویا درست کنند. می گویند بر روی خلاقیت انسان هم اجنه هم موکل هر دو می توانند تاثیر بگذارند. بخاطر همان امکان تولید الهام و وسوسه (جرقه فکری) خیلی هم بر خلاقیت انسان نقش دارند. اینکه مثلا می گویند شراب اختراع شیطان بود و .... سر این مسئله است.


با امام ها ارتباط بسیار کم داشتیم، فقط در صورت لزوم، آنها آدم های شایسته بزرگوار بودند، ما [احتمالا فرشتگان] را دوست داشتن، مجاهد راه حق بودند، شهید محسوب می شوند، به آنها عملا اقتدا کنید. امام یعنی این، معصوم نبودند، غلو نکنید، چرت و پرت نگید، بزرگوار، اندیشمند بودن، آنها انسان وار زیستن، از تهمت زدن به آنها خجالت بکشید، آنها در زمانه خود در راه حق کوشیدن، اشتباهات علمی داشتن، بزرگوار بودن، ببخشیدشان تا از شما درگذرند، بر شما خشمگینند، مواظب باشید عذاب سراغتان نیاید، وای بر شما با ما چه کردید، ما انسان های شریفی بودیم، چرا اینقدر غلو کردید. چرا از ما بت ساختید، وای بر شما، بخدا از شما نمی گذریم. آبرو و حیثیت ما را بردید. وای بر شما. تا از ما نگذرید از شما نمی گذریم. شما را به عذاب الهی وعده می دهیم. حالا تماشا کنید. جبرئیلم، مردم بدانید و آگاه باشید ما را با آنانکه اهانت کردند شوخی کردند کاری نیست، اما از شما آخوندهای پست فطرت کثیف نخواهیم گذشت. شما را خالد می کنیم تا بفهمید نعوذ بالله خر کیست. پالون خر چیست. وای بر شما، تمام



امروزه حق حیات ، آزادی اندیشه این حقوق برای مردم برسمیت شناخته می شود کاملا. موظفند حاکمین رعایت کنند. ملائکه دخالتی در نوع حکومت نمی کنند.


آیه آفرینش آسمان و زمین در هفت روز، مربوط به یهودیان می باشد. هدف این بود که هفته ایجاد شود. یعنی شش روز کار کنند و یک روز استراحت. این طوری برای آدمیان بهتر بود.

هر پیامبری بخاطر مجاهدت ها، حق داشته است دعایی داشته باشد برای خودش که مستجاب شود. ابراهیم ماندن پیامبری در نسل خویش، پیامبر اسلام مودت و دوستی اهل بیتش، عیسی جاودانگی و موسی بزرگی قوم خویش را خواسته است. به همین دلیل است که یهودیان اینقدر قوی می باشند و بر دنیا مسیطر شده اند. این دعاها لزوما درست نبوده و باعث ایجاد مشکلاتی نیز شده اند.

حکمت وجود نیروهای شر در آفرینش این می باشد که جنگ، تنازع باعث رشد و بالندگی، سازندگی می شود. رشد، ساخته شدن در سایه جنگ و تنازع روی می دهد. روح ها در این تناع رشد می کنند پیشرفت می کنند. سیستم اینطوری پیشرفت می کند و بروز رسانی می شود. 


ملائکه و اجنه بصورت آدم نمی توانند در بیایند، اما منظور از این موارد در قران، همان تاثیر گذاری بر ارواح آنان است بگونه ای که همان حرف های ملائکه و اجنه را می زنند.


آموزش ایجاد تعادل روانی با استفاده از قران

تغییرات دین اسلام

مجید نواندیش

روزه

امروز ثابت شده است که ساعت های متوالی نیاشامیدن برای انسان مضر است. نیاشامیدن برای مدت زمان متوالی برای کلیه ها مضر بوده و باعث بروز بیماری های متعدد می گردد. بررسی های علمی نشان می دهد که میزان مراجعه به اورژانس در ماه رمضان به طرز قابل ملاحظه‌ای میان مسلمانان افزایش می‌یابد. روزه ميزان ابتلا به سنگ صفرا، زخم معده را نیز افزایش می دهد. از طرفی از نظر اسلام انجام اعمال مضر برای بدن حرام است. البته مفید بودن روزه آب (روزه نخوردن همراه با اجازه آشامیدن آب) ثابت شده است.
روزه واجب است اما چگونگی آن توسط پیامبر تبیین شده است، با عقل عمومی بشر می توان تغییراتی در این تبیین اعمال نمود.
پژوهش علمی درباره روزه[1]
مجله بوستون گلوب، کم خطرترین نوع روزه را روزهٔ ۱۲ ساعته‌می‌داند و معتقد است پس از آن هم باید مواد کربوهیدرات‌دار مصرف شود. روزه آب که در آن فرد فقط مجاز به نوشیدن، آب، یا آب میوه است- سبب افزایش سرعت عمل ذهن، افزایش ظرفیت یادگیری می‌شود. پس از یک تا سه روز روزه‌گرفتن، فرد منطقی‌تر فکر می‌کند و سریع‌تر تصمیم‌گیری می‌کند. روزه آب سبب افزایش آگاهی روحی و آرامش جسم، ذهن و احساسات می‌شود. بسیاری پس از گرفتن روزه آب، دردهای گذشته را فراموش می‌کنند و دید مثبت‌تری به آینده پیدا می‌کنند.]
بنا بر پژوهش وحید ضیایی و همکاران‌اش روزه اسلامی موجب می‌شود تا میزان HDL و گلوکوز (چربی‌های خوب) به طور قابل ملاحظه‌ای کاهش یافته و میزان LDL (چربی بد) افزایش یابد اما پژوهش دیگری توسط کمال محمود صالح منسی در ماه رمضان، کاهش قابل توجهی در LDL و افزایش قابل توجهی در HDL را نشان داد.]
-------------------------------
سید امیر  می گوید کار اصلی بعد از وحی را پیامبر انجام میدهد و آن تبیین این وحی است همانطوریکه در سوره نحل آیه 44 میفرماید :
بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
 [ ﻫﻤﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ] ﺑﺎ ﺩﻟﺎﻳﻞ ﺭﻭﺷﻦ ﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﻫﺎﻯ ﺁﺳﻤﺎﻧﻰ [ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻳﻢ ] ، ﻭ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ [ ﻫﻢ ] ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺗﻮ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩم ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ [ ﻫﺪﺍﻳﺘﺸﺎﻥ ] ﺑﻪ ﺳﻮﻳﺸﺎﻥ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻴﺎﻥ ﻛﻨﻰ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻨﻜﻪ [ ﺩﺭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻯ ﺗﻮ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻖ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ] ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻨﺪ .
تبین ، یعنی بیان و تبیین کردن ما گفتیم نماز، حالا چه جور نمازی ، تبیین مطالب و جزئیات و... .
یعنی روزه را پیامبر تبیین کرده است، قابل تغییر است. حرام و حلال ابدی و قطعی نباید باشد.

حکم فقهی
اگر به این باور منطقی و عقلانی برسید که روزه برای بدن شما مضر می باشد. گرفتن آن روزه حرام است. اگر خوردن یا آشامیدن بعضی چیزهای خاص باعث آن ضرر و زیان طبق باور منطقی و عقلانی شما می شود. می توانید روزه بگیرید اما آن چیزهای خاص را بخورید یا بیاشامید.
طبق قاعده لاضرر و لاضرار فی الاسلام که از حکم بالاتر محسوب می شود. لاضرر و لاضرار فی الاسلام.


عبادت
امروزه عبادت در تعالی روح نقشش را از دست داده است، همچنین کار و خدمت بیشتر به خلق اولویت بیشتری دارد، لذا سعی در حفظ تعادل روانی جای آن را می گیرد. اما نماز کماکان واجب است و ساقط نمی شود.

همجنس بازی

[حکم اعلام شده احتمالا توسط فرشتگان تماما]
همجنس بازی کماکان ممنوع است.  فایده ای بر آن مترتب نیست. حکم لواط کار را برداشتیم. در عوض لواط کار موظف است با طرف ازدواج کند در مورد دو مرد بالغ با میل ، اختیار و اراده هر دو طرف.

حیوانات

حکم همان است که گفته شده، نگهداری حیوانات در منزل کراهت دارد. وقتی انسان هست حیوان چرا. مگر در مواقع ضرورت.
نجس نیستند. مسئله هاری بوده است.


مصداق نگاری

مجید نواندیش : در بعضی مفاهیم به سرعت سعی می کنیم بازنگری کنیم. در آینده احتمالا این بخش تکمیل تر و بروز رسانی می گردد.

سید
آیا فقط کسانی که از نسل فاطمه زهرا (سلام الله علیه) هستند سید محسوب می شوند. وقتی در تاریخ نگاه کنیم به یک استثناء بر می خوریم، سلمان منا اهل البیت. با اینکه پیوند خونی با پیامبر اسلام نداشته است. آیا تمامی بنی امیه ، بنی عباس در زیارت عاشورا لعن شده اند؟ بنی امیه و بنی عباس، هر دو دارای آدم های خوبی هم بوده اند. اینکه اشتباه خطا و ظلم است که اینها را لعن کنیم.  آیا اصلا سید قرار است احترام ویژه ای به سبب نسبت خونی داشته باشد؟ بسیاری از نسل ائمه و فاطمه زهرا بوده اند که راه گمراهی و ضلالت طی کرده اند. مثلا جعفر کذاب و ................ که بسیار وجود دارد. واقعا اینطور نیست. البته حدیث هست که برای سید، نیک دو برابر بد هم دو برابر حساب می شود چون مردم آن را به حساب رسول و ائمه می بینند.
از نظر بنده اینها شجره، یک درخت است. درخت ملعونه ای که در قران نامیده شده است. این شجره و درخت ارتباطی به نسبت های خونی ندارد. بلکه به قرابت، حب، دوستی ، راه حق و باطل ارتباط دارد.

شهید
گفته اند که تمامی امامان ما شهید می شوند. منتقدان دین با بررسی به این مسئله که تمامی امامان ما کشته شده اند و به قتل رسیده اند خدشه وارد کرده اند. مسئله اینجاست شهید لزوما نباید به قتل برسد. ما حدیث داریم کسی که در حال کسب روزی به مرگ طبیعی بمیرد شهید محسوب می شود. آیا آن کسی که در تمام طول عمر در راه حق مجاهده کرده است حتی اگر به مرگ طبیعی بمیرد شهید محسوب نمی شود؟

سفیانی
دجال
متاسفانه در نشانه های ظهور امام زمان فقط ظاهر گرایی صورت می گیرد.  در حالیکه لازم است معانی و مفاهیم آموزشی از نشانه های آخر الزمان فرا گرفته شود. هدف ائمه از گفتن این نشانه ها، لطف و مهربانی بوده است که به شیعیان در زمان های آینده داشته اند. بواقع سعی کرده اند آنان را از خطرات بسیار جدی که برایشان روی میدهد آگاه نمایند و هشدار دهند.  ولی متاسفانه بسیاری افراد فقط دنبال مصادیق می گردند. مطمئن باشید هیچگاه با همه مصادیق چنین افرادی نخواهند آمد.
سفیانی در نگاه آموزشی، کنایه از حکومت های سفاک و خونخوار است. ائمه می خواسته اند بگویند حکومت های سفاک و خونخوار از ما نیستند.  از آنها دوری کنید. بنده مطمئن هستم بشار اسد، صدام حسین و ... مصداق واقعی سفیانی ها می باشند. قرار نیست فقط یک سفیانی باشد. قرار بر دوری کردن از سفیانی ها است. اما ممکن است که یک سفیانی اصلی هم وجود داشته باشد. بخاطر خطر بزرگی که برای اسلام و شیعیان بوجود می آورد. بنظر بنده حدس قوی بنده این است که بشار اسد سفیانی اصلی می باشد. شما الان مشاهده می کنید چه تفرقه ای بین مسلمانان ایجاد شده است. داعش و .... همه اینها جهان اسلام را مشتت و بسیار زشت نموده است. شیعیان نزد بسیاری از مردم مسلمان مورد انزجار قرار گرفته اند.
اما دجال کیست؟ دجال هم قرار نیست که یک نفر باشد. دجال ها داریم. دجال ها مکاران و فریبکاران هستند. علی الخصوص مکاران و فریبکارانی که از دین سوء استفاده می کنند. با ابزار دین مکر و فریبکاری می کنند.  در طول تاریخ بنی امیه، بنی عباس و ... همه از جمله دجالان بوده اند. مسلما جمهوری اسلامی هم یکی از دجالان و حکومت طاغوت محسوب می گردد. حدس قوی بنده این است که جمهوری اسلامی بخاطر ضرر وحشتناک و بزرگی که به شیعیان وارد کرده است و در حال وارد کردن می باشد دجال اصلی منظور ائمه بوده است.
ائمه اطهار ، بعضی وقت ها آرزوهای خویش را بعنوان حوادث ظهور بیان کرده اند. آنان آرزو داشته اند که شیعیانشان همانند آنها عمل کنند ، به آنها اقتدا کنند و ............،
در ذکر مصادیق دجال، سفیانی و .... قرار نبوده است که همه چیز راحت و ساده ، بی پرده، هلو برو تو گلو گفته شود. خیر! این دنیا دار امتحان است. اتفاقا نشانه هایی که ذکر می شود با همه طرف های درگیر مطابقت پیدا می کند. چون قرار بر امتحان است، این شما هستید که باید انتخاب کنید بر اساس عقل و درایت خویش. ائمه مظهر لطف و مهربانی برای شیعیان و مسلمانان بوده اند. اما قرار به پارتی بازی نیست. گفته اند آگاه باشید مردم، سفیانی ها حکومت های خونریز و سفاک، دجال ها آنانکه از دین توشه قدرت و ثروت جمع می کنند آنانکه با دین مکر و فریبکاری می کنند ، بدانید از ما نیستند. امام زمان با اینها می جنگد. سر سازش و صلح ندارد.
امام زمان
هیچگاه هیچوقت یک نفر نمی تواند کل دنیا کل جامعه را اصلاح نماید. مخالف سنت های الهی می باشد. مردم امام زمان شمایید. شما همه مردم. سیمرغ است نه مرغ. همه آدم ها با کم کم پیشرفت کردن، رشد کردن ، رشد انسانیت و ... به جایی خواهند رسید که وارث زمین صالحین باشند و این وعده الهی است.
البته زمین هیچگاه از حجت خداوند خالی نخواهد بود. همیشه فرد یا افرادی در مناطق مختلف بر روی زمین وجود دارند که روحشان در میان ارواح بالاترین درجه را دارد و حجت خداوند بر روی زمین محسوب می شوند اما ناشناخته و غایب می مانند.

رمز گشایی احادیث

آیا همه سخنانی که ائمه گفته اند، حدیث محسوب می شود و باید آن را صحیح و بدون اشتباه شمرد. احادیث درجات مختلفی دارند. بعضی احادیث قدسی هستند، یعنی همچون قران از طرف پروردگار گفته شده اند.  بعضی احادیث ائمه، بدین صورت است که میگویند از پدرم .... تا رسول اکرم این طور روایت کردند، مسلما این ها حدیث صحیح می باشند و نقل قول از پیامبر می باشند.
بعضی دیگر ممکن است سخنان معمولی ائمه باشد. ممکن است یکی از ائمه درباره طب مطالعه کرده باشد و با توجه به علم طب آن روز سخنانی گفته باشد. این لزوما بدین معنی نیست که سخنان او همگی صحیح محسوب می شود.
بنده معتقد به وجود غلط علمی در قران می باشم، بنابراین احتمال وجود خطا و غلط در احادیث نیز وجود دارد.
اما هدف اصلی از نوشتن این پاره گفتار کشف نکته بسیار مهمی است که لازم است برای شما ذکر نمایم.  هر وقت حدیث عجیب و غریبی دیدید که با عقل امروزی به هیچ قابل قبول نیست، بدانید مصلحت ایجاب می کرده که چنین چیزی در آن زمان بگویند و واقعیت را بخاطر میزان سطح عقول مردم نمی توانستند بگویند. آیا یک داستان عجیب و غریب و غیر منطقی گفته اند و به یادگار گذاشته اند تا وقتی که مردم به سطوح عقل بالا رسیدند، بفهمند که این حدیث صحیح نمی باشد و قضیه واقعی چیز دیگری بوده است و مصلحت آن زمان اینطور ایجاب می کرده است.
بطور مثال پیشنهاد میکنم داستان تولد امام زمان به نقل از حلیمه خاتون را بخوانید. این داستان تمامی پارامترهای یک داستان پردازی خیالی را دارا می باشد. ذکر دقیق جزییات و پرداختن بیش از حد به جزییات و .......، این بدین معنی نیست که حلیمه خاتون دروغگو خائن بوده است. بنده تصور می کنم که وی آدم خوبی بوده است. مصلحت اینطور ایجاب می کرده است که با توجه به سطوح عقول آن روز مردم، امام زمانی متولد شده و غایب ساخته شود. تا زمانی که عقول مردم به سطحی برسد که متوجه شوند این داستان نمی تواند حقیقت داشته باشد.
دقت کنید در مصلحت، مصلحت شیعیان و مردم ، طرف مقابل مهم است نه خود شخص. یعنی ائمه بخاطر مصلحت خود چنین تصمیمی نگرفته اند. بلکه بخاطر مصلحت شیعیان و مردم به چنین نتیجه ای رسیده اند.
قرار بر این بوده است که امامت ختم گردد. پیامبر اسلام خود اعلام کرد که خاتم الانبیاء است. اما برای ختم امامت مصلحت این دیدند که بدین صورت امامت را ختم نمایند.
شاید یکی از دلایل این نوع ختم امامت، از داستان رجعت امام حسین و حکومت کردن 50 هزار ساله ایشان بگونه ای که ابروان ایشان ........ بتوان فهمید. این داستان هم خیلی منطقی بنظر نمی آید. اما برای سوختگان و شیفتگان امام حسین یشفی الصدور می باشد. قلبشان را تسلی می دهد. شاید یکی از مصلحت و اهداف شفای قلوب شیعیان خالی کردن قلوبشان از خشم و کینه و در عوض گذاشتن حالت روانی انتظار و منتظر بودن بوده است.

به محققان و پژوهشگران پیشنهاد میکنم احادیث عجیب و غریب، غیر معقول و منطقی را مورد بررسی قرار دهند، راز ها ، مصلحت سنجی ها و ... پیدا و کشف خواهند شد.

انواع گناهان و تقسیم بندی گناهان

انواع گناهان و تقسیم بندی گناهان

مجید نواندیش 
تقسیم بندی اول
مجید نواندیش گناه اول: ظلم به خود: یکی از فیلسوفان قرون اخیر، به این نتیجه رسیده بود که گناه فقط ظلم به خود است. گناه اول یا اولین گناه ظلم کردن به خود است.  گناه آدم در داستان سمبولیک آفرینش ظلم به خود بود.  آیه قران: «گفتیم ای آدم تو با جفت خود در بهشت جای گزین، و در آن جا از هر نعمت که بخواهید بخورید، ولی به این درخت (گندم یا سیب) نزدیک نشوید (زیرا اگر نزدیک شوید) از ستمکاران خواهید بود.
ستمکار به چه کسی؟ به غیر از آدم و حوا که فرد دیگری آنجا نبوده است. بعد از خوردن میوه آن درخت که مفسران و محققان در حال بررسی اینکه چه بوده است هستند، حضرت آدم به پروردگار می فرماید: «قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا» (9).

«گفتند: خدایا ما (در پیروی شیطان) بر خویش ستم کردیم».

آری به خویش ستم و ظلم کردیم. مسئله نوع میوه، اینکه از چه چیزی نهی شده بودند نیست. مهم اینجاست که به آنان نهی آمد و گفت اگر انجام دهید ستمکار می شوید و اینان متوجه نشدند که به خودشان ستم می کنند چون کس دیگری بجز آنان آنجا نبوده است.  بعد از نافرمانی تازه فهمیدند به خودشان ظلم کرده اند.
باز در داستان موسی سوره قصص آیه 16 داریم: گفت پروردگارا من بر خويشتن ستم كردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت كه وى آمرزنده مهربان است.
یک دوست خیلی، در مهربانترین حالت و سخن می گوید مواظب خودت باش. بزرگترین گناه و اولین گناه آسیب رساندن به خود است. حالا سطوح دارد، خرد و کلان دارد. اما آسیب رساندن به خودت جزء بزرگترین و اولین گناه است. انسان با هوا و هوس جنسی، خوراک، و یا برای ایجاد هیجان و شادی در خود به خود آسیب می رساند و به خود ظلم می کند. در اسلام امساک برای کنترل هوی و هوس جنسی، خوراک دیده شده است. همچنین دستوراتی برای جلوگیری از تلاش برای هیجان و شادی کاذب در انسان وجود دارد.
گناه دوم: خودخواهی مضر می باشد که در پست قاعده زرین توضیح داده شده است. گناه دوم آن است که موجب شد قابیل هابیل را بکشد. قابیل برای خودش آن را پسندید که برای هابیل نپسندید.
و گناه سومی نداریم.
گناهان شخصی: یک سری گناهان شخصی داریم، گناهانی که بواقع همان جز ظلم به خود است و کس دیگری را در بر نمی گیرد.
سبیل الشیطان: گناه دیگر وسیله ای برای نیروهای شر در دنیا شدن می باشد. اینکه بازیچه یا وسیله نیروهای شر در این دنیا بشوی و شری را در این دنیا نسبت به فرد یا افرادی گسترش یا اشاعه بدهی.
صدوا عن سبیل الله:  سوره نساء آیه 67 آمده است: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلَالًا بَعِيدًا ، بى‏ترديد كسانى كه كفر ورزيدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند به گمراهى دور و درازى افتاده‏اند.
یکی از گناهان بزرگ مانع شدن از جاری شدن قوانین الهی، حق می باشد. بطور مثال خداوند وعده رزق و روزی به همه داده است. پس چرا در دنیا این همه گرسنه داریم و حتی روزانه از گرسنگی امار فوت در جهان داریم. این بخاطر افرادی است که صدوا عن سبیل الله شده اند. گناه خرد و کوچکی نیست.  
امامان و پیامبران به احتمال زیاد، هیچگاه صدوا عن سبیل الله و سبیل الشیطان نشده اند. چون اگر می شدند بخاطر داشتن روحی با درجه بسیار زیاد، باطل نیروی بسیار زیادی می یافت و شرهای بزرگی میتوانستند رقم بزنند.
نبرد حق و باطل، جریان خیر و شر

واقعا در این دنیا به تعبیر حضرت زرتشت، جریان خیر و شر و نبردی میان حق و باطل وجود دارد. یک جنگ واقعی در جریان است که عموما انسان ها از آن غافل و ناآگاه هستند. بیشتر انسان ها در این جنگ و نبرد اسباب و وسیله بوسیله نیروهای خیر و شر می شوند و بسته به اعمالشان هم مورد محاسبه قرار می گیرند و مجازات می شوند. تعداد کمی سردمدار اصلی بین نیروهای خیر و شر می گردند. پیامبران عموما وقتی که نیروهای شر قدرت یافته اند و به هنگام نیاز مبعوث گشته اند.  همچنین پیامبران نوک پیکان جریان شر می باشد و آنها بدین منظور جنود الشیطان را تشکیل می دهند. انسان هایی در این نبرد و جنگ پیامبران با نیروی شر وجود دارند که روح خود را به نیروی شر و شیاطین می فروشند. آنان هیچ امیدی به اصلاحشان وجود ندارد و سراسر پخش کننده فساد بر روی زمین هستند. به همین دلیل زنده ماندن آن نه تنها سودمند بلکه مضر است. این افراد بهتر است کشته شوند و زنده نمانند. برای همین است که حکم ساحر شیطانی در تمامی ادیان مرگ است. قابل توبه هم نیست.

ملائکه و فرشتگان

مجید نواندیش : شواهد وجود فرشتگان:
اولا: بنده بر اساس تجربه های معنوی زیاد مطمئن هستم مانند زرتشت، دریافته ام که نیروهای خیر و شر هر دو در این دنیا وجود دارند. بین آنان نبرد و جنگی واقعی در جریان است. این جنگ و نبرد عموما پنهان و ناپیدا می باشد. اما علی الخصوص در هنگام بعثت پیامبران بزرگ، ساحران و شیطان پرستان قوی، این نبرد و جنگ بسیار آشکارتر و هویدارتر می شود. پس مسلما در مقابل نیروهای شر، نیروهای خیری هم وجود دارد که پیامبران از آنان به نام فرشتگان و یا ملائکه نام برده اند.
دوما: معتقدم پیامبران افرادی هستند که فرشتگان و ملائکه با آنان ارتباط برقرار کرده و انتقال دهنده پیام فرشتگان و ملائکه به انسان ها بوده اند.  شباهت در اصول اديان همگي سخن از خداي يگانه گفته اند. سخن از معاد گفته اند. حتي اگر بپذيريم كه اخناتون در 1350 سال پيش از ميلاد هم عصر حضرت يوسف بوده است به خداي يگانه ناگهان معتقد شده است. در يكي از اشعاري كه از وي بجا مانده است به صراحت از خداي يگانه سخن گفته است. شباهت در احكام و عبادات مذهبي زرتشتي ها و مسلمانان هر دو نماز دارند، مسيحيان روزه و غسل همچون مسلمانان دارند،‌ شباهت هاي زيادي ميان احكام يهوديان و مسلمانان وجود دارد همگي نشان دهنده اين هستند كه اين اديان تصادفي به وجود نيامده بلكه يك منشاء يگانه دارند. اگر مي خواستند پيامبران دروغ بگويند مي توانند يكي ميگفت خدا دو تاست ديگري مي گفت سه تاست. اين طور شباهت نمي بايست وجود داشت. حتي يكي از بهانه جويي هاي مشركان در مقابل اسلام اين بوده است كه اين ها اساطير پيشينيان است و قبلا گفته شده است. خوب اگر پيامبر مي خواست دروغ بگويد مي توانست يك دين جديد بياورد كه ديگر مشركان چنين بهانه اي نگيرند دروغ كه ديگر محدوديت ندارد. اگر هم صرفا مي خواست حرف گذشتگان را تكرار مي كند مي توانست مبلغ همان دين هاي قبلي مثلا يهوديت شود. مي توانست يك مبلغ يهودي شود و در راستاي گسترش دين يهودي تلاش كند همچون خيلي از ديگران كه مبلغ مسيحي يهيودي يا روحاني مي شوند. چرا مدعي دين جديدي شدند؟

در عوض وقتي به فاصله زماني و جغرافيايي ميان محل ايجاد اين اديان نگاه مي كنيم متوجه پراكندگي جغرافيايي و زماني بسيار مي شويم
زرتشت ايران 1700 سال پيش از ميلاد شايد هم 1200 سال پيش از ميلاد ، يهوديت مصر 1250 سال قبل از ميلاد ، مسيحيت روم 600 سال قبل از اسلام ، اسلام عربستان. اين گستردگي زماني و جغرافيايي بعد اين همه شباهت؟
بعضي ها بعنوان شبهه مي گويند اسلام از يهوديت كپي شده است. خوب در اينصورت زرتشت كه قديمي تر از يهوديت است چه مي شود؟ آنها هم به خداي يگانه و معاد معتقد هستند. اخناتون چه مي شود؟ اعتقاد به خداي يگانه و معاد چيزهايي نيستند كه يك تحول خواه جامعه بشري آن را به تنهايي و از خودش بگويد. يك تحول خواه باهوش نابعه در جامعه بشري مي شود

سوما: دیگر اینکه بنظرم برونفکنی واقعیت دارد و در آن فرشته ها را بصورت نقاط نورانی دیده اند.
چهارما: ما در ایران دعانویس ها و ....، افراد دارای باطن، عارفان دارای ارتباط با اجنه یا موکلین قرانی داریم. البته قبول دارم و می پذیرم که تعداد زیادی از این افراد شیاد بوده و ادعای کذب دارند. اما بخشی از آن ها واقعا راست می گویند با اجنه، موکلین قرانی ارتباط دارند. بعضی حتی برای خود یک موکل که از جنس فرشته می باشد استخدام کرده اند.
طبق احادیث قرانی فرشتگان و ملائکه از جنس نور پدید آمده اند. اینان نیز دارای قوه تعقل، اندیشه، حافظه و احساسات می باشند. فرشتگان و ملائکه به احتمال زیاد تک جنسیتی می باشند. از نظر اجتماعی فرشتگان و ملائکه دارای رتبه بندی و درجه بندی می باشند و بصورت تخصصی فعالیت می کنند. بطور مثال عزراییل در زمینه تخصصی خود و .... فعالیت می پردازد.
یکی از ویژگی های خاص ملائکه این می باشد که از جنس نور می باشند. ما در داستانهای علمی تخیلی زیاد دیده ام که با حرکت با سرعت نور می توان به آینده رفت و آینده را مشاهده کرد. این داستان های علمی تخیلی بواقع الهام گرفته توسط خود فرشتگان به انسان هاست و واقعیت دارد. فرشتگان قادرند آینده را مشاهده کنند و آن را سعی نمایند تدبیر نمایند. اما قضیه بسیار پیچیده است، هر عمل و حرکتی از ما آینده را تغییر می دهد. یک سیستم آشوبی می باشد. اثر پروانه ای وجود دارد. بال‌زدن پروانه‌ای در برزیل می‌تواند باعث ایجاد تندباد در تکزاس شود؟


ما می توانیم آینده را ببینیم و تدبیر کنیم. لازم است بدانید ، انسان یک وسیله است، می تواند پرواز کند یا سقوط کند. دست خودش است. ما شما را به سوی خوشبختی میخوانیم. تعالی روح، سعادتمندی در این دنیا و  آن دنیا. صحت و سلامت بدن ، روان و روح. بدانید خالدند و فنا می پذیرند شرارت کاران و فقط روح صالحان باقی می ماند  و رجعت می کند به این دنیا. خود دانید دنیا را انتخاب کنید، یکبار فقط زندگی کنید، یا اینکه زندگی دایمی همیشگی داشته باشید. بدن مهم نیس، با لباس های متفاوت اما باقی بمانید. جزیی از سیستم شوید، به سیستم خدمت کنید و سرشار از لذت و خوشبختی شوید.

اجنه

مجید نواندیش : بطور کلی به موجوداتی که از جنس آتش، یا چیزی مشابه الکتریسیته بوجود آمده اند اجنه می گویند. احتمال دارد اجنه هم همچون انسان ها با فرایندی همچون فرگشت در سطح ستاره های آتشین، سلول زنده ای پدید آمده باشد و کم کم پدید آمده باشند. به احتمال قریب به یقین اجنه دارای انواع و اقسام متعددی همچون موجودات خاکی روی زمین می باشند. اجنه همچون انسان ها دارای قدرت تعقل، احساس، حافظه می باشند. متوجه هستم که تصور وجود حافظه، قدرت تعقل یا احساس در یک موجود غیر خاکی، بدون تصور سلول های مغزی و ... چقدر دشوار هست. برای خود من هم این مساله بسیار عجیب می باشد. ولی واقعا اینطور است که این موجودات وجود دارند و دارای روح هم می باشند. شواهد مختلفی برای وجود اجنه وجود دارد:
اولا:  اذعان ادیان علی الخصوص اسلام که دارای سوره ای بنام الجن هم می باشد.
دوما: دقیقا در نقطه مقابل دینداران، شیطان پرستان هستند، آنها دیندار و موحد نیستند. آنها هم به وجود موجوداتی بنام شیاطین که از جنس اجنه هستند معتقد هستند.  ما در نقطه مقابل دینداران و بعنوان قطب متضاد، شیطان پرستان را می بینیم و آنها هم به مقولاتی همچون فرشته، اجنه و شیطان معتقد هستند.
سوما: امروزه جلسات متفاوت و متعدد، افراد بسیار مختلفی هستند که احضار جن می نمایند. افراد زیادی هستند که شاهد اتفاقات عجیب و غریب در این جلسات بوده اند. کسانی که دارای چشم سوم باشند این ها را بصورت ها و شکل های مختلف می بینند.  افراد زیادی هستند که در تنهایی ، با گرفتن مشخصات جن ها را احضار نموده و با آنها ارتباط برقرار می نمایند. افراد بسیاری هستند که با نیت سودجویانه بدون توجه به دیندار بودن یا نبودن آنها، مدعی ارتباط با اجنه و .... هستند. کتاب های مختلفی شامل حال دستورات مختلف همچون تسخیر جن، دیدن جن، ارتباط با آن، و ..... نوشته شده است و افراد موید مفید حال بودن بعضی از دستورات آنها هستند.
چهارما: همچنین در هنگام برونفکنی اثیری، این موجودات آنها که دارای چشم سوم می باشند، در هنگام سیر و سیاحت بعضا با آن ها برخورد داشته و آنها را مشاهده می نمایند.
پنجما: کتب غریبه متعددی در ایران و کشورهای دیگر وجود دارد که روش های متعدد زیادی برای احضار جن و ... آموزش می دهند. همچنین دعا نویس های زیادی هستند که احضار جن انجام می دهند. تصور این باور که همه اینها کلا دروغ، کلا کذب بوده است برای من غیرقابل قبول است. تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها.
اما اجنه دارای قدرت تولید صوت می باشند. یکی از روش های برقرار کردن ارتباط آنها با انسان ها، صحبت کردنشان داخل گوش، فهم افکار انسان از طریق روح و برقرار کردن و تاثیر گذاشتن بر روح انسان ها یا دیگر موجودات زنده می باشد.
نیروی شر موجود در این عالم بخشی از اجنه هستند.  این ها شر نسبت به انسان هستند. بواقع با انسان دشمنی دارند.  صفت قیاس کردن در اجنه قوی می باشد. این در داستان سمبولیک آدم و حوا هم مشخص است.  با اینکه واقعا قیاس دو جنس متفاوت بی معنی است اما در اجنه صفت قیاس کردن و مقایسه کردن فراوان است. در روایات مذهبی داریم که اول اجنه بوجود آمده اند بعد انسان ها بوجود آمده اند.  احتمالا همین حس رقابت و حسادت آنها را برانگیخته است. اجنه خلقت قبل از انسان می باشند. انسان که آفریده شد خلقت پیشرفته تری و بهتری از اجنه بوده است. اجنه نسبت به انسان ها به این دلیل حسادت می ورزند. به چه دلیل حسادت می ورزند؟ بدلیل قیاسی که بین خود و انسان انجام می دهند. در حالیکه قیاس از مرجع بالاتر می تواند صورت بگیرد. خداوند می تواند جن و انسان را مقایسه کند. اما جن اینکه خود را قیاس با انسان کند اشتباه است. چون آنها چیز دیگری متفاوت تر از ما هستند. طبیعی است که ما خلقت بهتری داشته باشیم شاید بهتر از ما هم خلقت بهتری از انسان بیاید. امروزه بعضی سخنان حکیمانه نفی قیاس خود با دیگران را میکنند. 
آلیستر کراولی که یکی از اساتید اعظم شیطان پرستان می باشد. دارای کتاب بسیار مهمی از نظر شیطان پرستان بنام شریعت می باشد که این کتاب به گفته آلیستر کراولی توسط یک فرشته نگهبان (احتمالا بواقع یک شیطان یا جن) بنام آیواس به وی دیکته شده است.
شیاطین عاشق برپا کردن جنگ و خونریزی بین انسان ها هستند. کلا یکی از اهداف اصلی که دنبال می کنند برپا کردن جنگ و خونریزی بین انسان هاست. آلیستر کراولی نام دیگر آیواس را فرشته جنگ و انتقام نامیده است. اگر به داستان نمادین آفرینش انسان دقت کنیم می بینیم که اعتراض فرشتگان به پروردگار این بود که آیا می خواهی این ها نیز همچون گذشتگان جنگ و خونریزی کنند؟
یکی دیگر از اهدافشان بی عفتی می باشد. اینان دوست دارند انسان ها در این زمینه چونان حیوانات عمل کنند. سکس های چند نفره و ............، این ها شان انسان را به شدت پایین آورده و تحقیر می کند.  اگر دقت کنید و داستان های مربوط به اعمال شیطان پرستان را خوانده باشید متوجه می شوید دو فعالیت مهم اینان اولا خونریزی، قربانی کردن کودکان و نوزادان، و ... دوما بی عفتی در ملاء عام و ... می باشد.
اجنه در رابطه با انسان های عادی دارای توانایی های مختلفی می باشند. یکی از این توانایی ها به گفته قران و احادیث وسوسه کردن می باشد. وسوسه بواقع مانند یک جرقه فکری است که از طریق روح به انسان تزریق می کنند. البته در مسیر اشتباه و شیطانی. یک سر نخ فکری است، حالا انسان بعد از آن خودش آن سرنخ را ادامه داده و فکرهای آتی و ادامه آن را انجام میدهد.
شیاطین همچنین قادرند اعمال و افکار ناخودآگاه انسان را تحت تاثیر قرارداده و کنترل نمایند. علی الخصوص انسان های پلید و آلوده با آنها قرابت بیشتری دارند. این توانایی کنترل اعمال انسان در وضعیت های احساسی شدید، همچون خشم شدید، حالت مستی، هیجان زیاد و ..... بسیار بیشتر شده و تقریبا در این موارد کنترل کامل انسان می تواند در اختیار شیاطین قرار بگیرد. بواقع در این مواقع تصمیمات عقلانی و حساب شده و از روی تصمیم گیری دقیق نبوده و لذا اینها کنترل بسیار بیشتری می توانند بر انسان داشته باشند.
افراد جن زده از انرژی خود انسان تغذیه می کنند. عموما افراد جن زده دارای ضعف انرژی هستند. همچنین شوک های عصبی شدید قادرند وارد کنند. اجنه همچنین قادر حس لمس کردن، خارش بر روی پوست بدن این افراد ایجاد کنند.
اجنه دارای مقدار محدودی علم غیب می باشند. اولا آنها با امکان جابجایی و داشتن سرعت بالای جابجایی، از اخبار سریعتر مطلع می شوند. دوما احتمالا تا حد محدودی از حوادث آینده مطلع هستند. بواقع در این زمینه شراکت محدودی با فرشتگان اما بصورت محدود شده دارند و احتمالا فرشتگان این اجازه دسترسی را به صورت محدود به آنان داده اند.
. همچنین می توانند بر روی حیوانات تاثیر بگذارند، گذشتگان ما بر روی مثلا گربه سیاه حساس بودند و معتقد بودند ممکن است جن باشد. معتقدم اجنه بصورت انسان و ... نمی توانند حضور فیزیکی پیدا کنند. اما بر روی حیوانات مثلا گربه سیاه بخاطر ضجه های وحشتناک و تمامی حیوانات دیگر از طریق روحشان قابلیت تاثیر گذاری دارند.
علمای شیعه ادعا می کنند جنیان مسلمان همه شیعه می باشند. در این مورد دارای تردید جدی می باشم و فکر نمی کنم که اینطور باشد. شیاطین با افرادهای پلید و کثیف قرابت بیشتری پیدا می کنند و قدرت تاثیر گذاری بالاتری بر روی آنان دارند. مردمان کشورهای غربی با نیروی عقل، خرد و آگاهی دانش، میزان تاثیر گذاری شیاطین را بر روی خودشان بسیار کاهش داده اند.
در کتابی که دقیقا اسم آن یادم نیست، اما نام سلیمان را تصور می کنم داشت، 72 قوم و گروه از شیاطین و اجنه توضیح داده شده اند.  در این کتاب شرح بسیاری از سران طوائف و جنود اجنه شرح داده شده است و نام و مشخصات آنها به تفضیل آورده شده است. بخشی از اجنه در اقطار زمین زندگی می کنند، اینان قادر هستند که زلزله های کم ریشتر تا حد 4 ریشتر تولید نمایند.  همچنین اجنه قادرند بر سرعت اینترنت تاثیر گذاشته و سرعت آن را کم نمایند.
اجنه بصورت قومی و قبیله ای و از این نظر روش زندگی اجتماعی ضعیفی دارند. یک رییس قوم دارند که بقیه از او اطاعت می کنند. اما شیاطین دارای قدرت اتحاد بسیار بالایی هستند، در مواقع لزوم با هم متحد شده و نیروی قوی تشکیل میدهند که در قران از آن به جنود شیطان تعبیر شده است.


متاسفانه باید بگویم تعدادی از افراد دعا نویس حتی با ادعای قرانی عمل کردن و... جزء ساحران و جنود شیطان محسوب می شوند. ساحر تا وقتی روح خود را به شیاطین نفروشد آنان به وی سرویسی نمی دهند. اینان به واقع روح خود را به شیاطین فروخته اند و اطراف پر از نیروهای شیطانی می باشد.

روح: بخش دوم شناخت ارواح

بیانیه پذیرش عدم مسئولیت و مخاطرات (بسیار مهم): مباحث مربوط به شناخت موجودات غیبی و عالم غیب، صرفا ادعا می باشد. ادعای این مدعی کوچک. من نه اصراری به درست بودن آنها دارم و نه سعی در اثبات آن. البته آنان با بسیاری از آموزه ها تطبیق دارند اما به دنبال اثبات آن نیستم. صرفا ادعای یک مدعی محسوب می شوند و لزوما درست نمی باشند.
روح در یکی در شمره یکی از اسرار محسوب شده است. در آیه قران سوره اسراء 85 آمده است: و در باره روح از تو می پرسند ، بگو: «روح از [ سنخ ] فرمان پروردگار من است ، و به شما از دانش جز اندکی داده نشده است.»
یکی از توانایی های روح فکر کردن و اندیشیدن می باشد. در قران آمده است:
أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ (سوره حج آیه 46)
ایه مذکور اشاره دارد به اندیشیدن با قلب. منظور از قلب در قران روح می باشد. آیه الا من اتی الله بقلب سلیم، منظور با قلب صنوبری سالم آمدن پیش خدا نمی باشد. بلکه منظور آمدن با روح سالم نزد پروردگار می باشد.
اما شناخت و تصورات من درباره بصورت زیر می باشد:
روح موجودی است قادر به شنیدن، دیدن، احساس کردن، تفکر کردن و .... ، بواقع نسبت به دنیا آگاهی و شعور دارد. اما احتمال زیاد قادر به سخن گفتن و تولید صوتی کلام نیست. بواقع افرادی که احضار روح و .... ادعا می کنند انجام میدهند، کذاب هستند و بجای روح دیگر موجودات زنده را حاضر می نمایند. اما دقت کنید ارواح خاصیت عجیب و فوق العاده ای دارند، فکر و احساس آنها برای همه موجودات بجز انسان عیان و آشکار است. خالص و خلوص دارند. فکر و احساس درونی اشان را همه می فهمند. نقطه ضعف شان داشتن احساسات قوی و احساساتی بودن می باشد.  برای ارواح هیجان و افسردگی، احساس خشم، حقارت و ... بلندپروازی، غرور، هر دو مخرب بوده و مانند هم می باشد. برایشان بهترین حالت و وضعیت داشتن تعادل احساسی و روانی می باشد. روح توسط همه موجودات زنده بجز انسان قابل دیدن است و به احتمال بسیار زیاد انسان ها حتی با چشم سوم هم قادر به دیدن روح نمی باشند.
روح همانند حیواناتی است که همزیستی مسالمت آمیز با دیگر حیوانات دارند. روح قرین و عجین با موجودات زنده می شود. همزیستی با موجودات زنده با هر یک از آنها پیدا می کند. با آن عجین می شود و همزیستی پیدا می کند. بطور کلی انسان ها یک کلونی از موجودات تشکیل میدهند. انسان به مرور زمان بعد از تولد، یک روح با وی همزیستی می یابد. صلاح و مصلحت انسان در این است که با روحش همزیستی مسالمت آمیز داشته باشد. همچنین مراقبین و ناظرینی که در اسلام و قران عتید و رقیب خوانده شده اند و یکی از احتمالا از جنس جن و دیگری از جنس موکل و فرشتگان هست با وی همزیستی تشکیل میدهند. درباره اینکه ملائکه دارای روح باشند، شک و تردید وجود دارد اما حداقل مطمئنا ملائکه دارای خواصی مشابه ارواح می باشند.
اندازه اعمال میزان خوبی و بدی اعمال بر روح تاثیر گذار است. همان که در احادیث گفته اند آن را سفید یا سیاه می کند. بواقع بعد اخلاقی و معنوی این دنیا ارواح هستند.
یکی از ویژگی های مهم ارواح این باشد که با هم پیوند قوی دارند. ارواح موجوداتی بسیار اجتماعی هستند. آنها با هم بسیار مرتبط هستند ، بر هم بسیار تاثیر گذار هستند.  ارواح باعث وحدت این دنیا، تمام موجودات این دنیا شامل انسان ها، اجنه ، ملائکه و ... می شوند. باعث بهم پیوستگی و وحدت این دنیا شده اند. باعث شده اند که تناقضی در این دنیا وجود نداشته باشد.
قوانین ارتعاش و جذب درباره ارواح صدق می کند. ارواح با هم قرین می شوند. قرابت پیدا می کنند. مثل خویشاوندی انسان ها است. روش های قوانین جذب  بواقع روش یک روش هک کردن این بعد معنوی و اخلاقی می باشد. توصیه به دوستی و حب اهل بیت و ... برای همین پیدا کردن و قرین شدن روح انسان با اهل بیت و اولیاء خدا صورت گرفته است.
بهشت و جهنم یا برزخ ممکن است نتیجه و حاصل همین قرابت ها باشد. انسان در طول زندگی اش با بدی ها ، خوبی ها شخصیتی که پیدا می کند انسان هایی که با آنها حشر و نشر می کند، با آنها که پیوند روحی و احساسی برقرار می کند، روح هم با آنها قرابت برقرار می کند. قوانین ارتعاش و جذب واقعیت هستند و دقیقا سر همین قضیه عمل می کند. بعد از مرگ انسان ، روح انسان با همان ها قرین است. فقط صورت واقعی آن را می بیند. زشت باشند، برای آن روح این دنیا جهنم می شود، زیبا باشند، این دنیا برای آن بهشت می شود. آن روح احساس عزت می کند یا احساس حقارت می کند در میان دیگر و همانطور که گفته شد ارواح دارای حساسیت بالایی در این زمینه هستند. تناسخ به احتمال زیاد واقعیت دارد. اما یک گزینه با احتمال کم می شود این باشد که بجای تناسخ قرابت و پیوند ارواح باشد. یا ارواح ما قبل از حلول در ما اصطلاحا در عالم ذر، با همان ها که قرابت پیدا کرده اند، تاثیر در ما می گذارند و ما شباهت های زیادی به آن افراد پیدا میکنیم.
ارواح با مغز و فکر، احساس آن که همزیستی دارند، عجین می شوند. قادر به بهره بردن از آن هستند. نسبت به آن آگاه هستند و آگاهی دارند. شخصیت انسان آن چیزی که در طول تمام سال های زندگی انسان در او ماندگار می شود در روح معنا می یابد. در روح بعد از مرگ شخصیت انسان در تمام طول زندگی اش به یادگار و ماندگار می ماند. امام علی می فرماید روح در جسد آدمی همانند معنی در لفظ است.
یک خاصیت و ویژگی مهمه ارواح این می باشد که رتبه بندی دارند، درجه دارند، ارواح بر هم تاثیر گذار هستند و میزان درجه و رتبه اشان میزان قدرت و تاثیرگذاری اشان بر یکدیگر را مشخص می کند. در روی زمین افرادی ممکن است باشند که میزان درجه و قدرت روحی بسیار زیادی داشته باشند. آنها از طریق روح خود تاثیر زیادی بر اتفاقات و ادم ها می گذارند که شامل اولیاء خدا، پیامبران  می باشد.
پیوند ارواح با مغز و افکار موجودات زنده دنیا امکان بهره برداری آنها از افکار و اندیشه ها نظرات موجودات زنده را فراهم می کند. خاصیت درجه بندی و رتبه بندی ارواح و پیوند بالای آنها و اجتماعی بودن بالای آنها با هم می تواند موجب ایجاد یک سوپر کامپیوتر ، یک مغز کلی شود. یک راهنمای درست تصمیم گیری. فرشتگان برای تدبیر کردن این عالم و سعی در مقدر کردن آینده، از این سوپر کامپیوتر و مغز کلی استفاده زیادی می برند. این همان است که رب نامیده می شود. یک سیستم دموکراسی و رای دهی، اما در آنجا هر روح یک رای ندارد. بلکه هر روح دقیقا ضریبی به اندازه میزان درجه و رتبه اش، میزان مهارت اش در آن زمینه، میزان قرابتش  و ... دارد. مثل این است که در دموکراسی هر کس در رای اش یک ضریب میزان IQ و عقلانیت اش هم بگیرد. سیستم دقیقی می شود. یک نقشه راهنما برای تصمیم گیری درست و هدایت و تدبیر درست این عالم می باشد. از نشانه های موید وجود چنین نقشه و سیستم راهنما، یا عقل جمعی، فال حافظ، استخاره، سرکتاب باز کردن می باشد که بنظر من واقعا وجود دارد  و صدق آن برای بنده تایید شده است.
سوال اینجاس که اهمیت بسیار زیادی در ادیان برای روح قائل شده اند. آیا اصل روح است و بدن اصلا مهم نیست. اینطور نیست. این اهمیت بسیار زیاد قائل شدن بخاطر ندیدن و غافل نشدن از روح می باشد. اما عجیب است باید بگویم این روح است که اصالت دارد. بدن بهانه است. برای ما انسان ها چنین چیزی قابل قبول نیست و قابل فهم در طول تاریخ و حتی برای بعضی دینداران، پیامبران و اولیاء خدا نبوده است و حتی الان هم نیست. باید بدانید عقول گذشتگان ما حتی بعضی ائمه و پیامبران توانایی درک این حقیقت را نداشته اند و این تقریبا بصورت راز باقی مانده است. آنجا که ابراهیم از خداوند سوال می کند چطور ممکن است من همین با جسم دوباره زنده شوم؟ اما واقعیت این است در نگاه ادیان و کتب الهی، این بدن و جسم ما فقط لباس محسوب می شود برای روح. کهنه می شود، عوض می شود، دور ریخته می شود. آنچه باقی است و اصالت دارد و معنا است روح است. من بواقع در کتب الهی بعضی وقتها منظور روح من است نه بدن من جسم من. بدون اینکه این راز دقیقا گفته و گشوده شود. چون مصلحت نبوده است. چون بدن من جسم من لباسی است که می آید کهنه می شود می رود، آن چه می ماند روح است. ممکن است بعد از آن به عالم برزخ برود و ادامه تکامل خود را در آن جا طی کند. ممکن است لباس دیگری بپوشد و ..... هدف ارتقاء کمال یافتن روح است که در آیه 4 سوره معارج آمده است: فرشتگان و روح در روز قیامت، روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال از سالهای دنیاست به سوی او بالا می رود. اما به معنای غافل شدن از بدن و جسم برای انسان نمی باشد. کلونی انسان وقتی موفق است که همه اجزاء با هم در جهت نیل به موفقیت بکوشند.
درباره زایش و پیدایش روح، موضوع مبهمی است و خود من اطلاعات کافی در این زمینه ندارم. اما حدس و شک زیر 30 درصد، می زنم روح مقدارش و تعدادش در این دنیا ثابت باشد. بخشی از ارواح پیدایش آنها بقول دینی حرام  و بواقع سیاه و پلید است و تخصیص به نیروهای شر عالم یافته است و بخشی دیگر پاک و سفید هستند و به نیروهای خیر تعلق می یابند. البته این فقط صرفا یک خیال و تصور بدون دلیل است. احتمال زیاد دارد که درست نباشد. شاید هم کلا این تقسیم بندی و روند به مرور زمان ایجاد شده باشد.

۱۳۹۶ بهمن ۸, یکشنبه

بخشی دیگر از سخنرانی مصطفی ملکیان درباره بت پرستی

 اگر به تحقیق درباره همه ادیان زنده جهان بپردازیم، خواهیم دید که همه توحیدی اند; منتهی توحیدی نه به این معنا که به خدای متشخص انسان وار قائل اند . ما وقتی می گوییم دینمان توحیدی است از این گزاره چه می فهمیم؟ معنایش این است که به هر چیز دیگری شیفتگی بی قید و شرط نشان دادی، بت پرست هستی .
به نظر می رسد سومین بدفهمی که از دین داریم این است که بت پرستی و توحید را صرفا یک بحث منطقی تلقی کرده ایم . توحید را گفته ایم یعنی یک خدا در جهان وجود دارد; مانند اینکه بگوییم کره زمین تنها یک ماه دارد .
توحید برای بیان یک واقعیت منطقی نیامده است . بلکه برای بیان این نکته آمده که پرستش را باید تنها به خدا معطوف کرد . باید فقط حق پرست باشیم . مگر ما غیر از حق هم می پرستیم؟ یک نمونه اش را در مثال قبل گفتم . ما روحانیت پرستیم (پرستش که شاخ و دم ندارد) . شما اگر بگویید فلان سخن درست است، چون فلان روحانی گفته است، روحانی پرست خواهید بود .
ویژگی دومی هم وجود دارد که از روحانیت پرستی بزرگ تر است و آن خودپرستی است . ما خودمان را هم می پرستیم . خودپرستی وجوه مختلف دارد که من تنها به یکی از آنها اشاره می کنم: ما عقیده خود را می پرستیم . هرکه عقیده خود را پرستید، خودپرست است، و هرکه خودپرست بود، خداپرست نیست . علامت اینکه خودپرست نیستم این است که حاضرم عقیده ام را با هر عقیده دیگر یا هر واقعیت دیگری مواجه سازم; اگر در این مصاف، حقانیت عقیده ام اثبات شد، از آن به بعد، به این عقاید پای بندم . دلیل پای بندی من این است که عقاید مذکور حق بوده اند; اگر در این مصاف، عقیده من شکست خورد، دست از آن بر می دارم . علامت انسانی که خودپرست نیست، نداشتن عقیده نیست، بلکه به مواجهه عقاید و واقعیت های دیگر رفتن است . این نکته همان چیزی است که در روان شناسان دینی آن را «دین به بلوغ رسیده » می خوانند .
در واقع، متدینان به دلیل تلقی ای که از دین دارند، و به دلیل قداستی که برای عقاید خود قائل اند، دیگر نمی توانند دیالوگ کنند و در جامعه ای که دیالوگ امکان پذیر نباشد، دو چیز صورت پذیر خواهد بود: فریبکاری و خشونت .

بت پرستی

استاد مصطفی ملکیان در مقاله زیر درباره اینکه شخصیت پرستی، عقیده پرستی هم بت پرستی محسوب می شود توضیح می دهند

اريش فروم Erich Fromm، روانكاو و فيلسوف اجتماعي آلماني‌تبار آمريكايي(1980-1900) (در كتاب روانكاوي و دين)، به حق معتقد است كه ذات و لُبّ و لُباب بت پرستي چيزي نيست جز مطلق دانستن امور مقيد و مشروط، كامل انگاشتن جنبه‌هاي ناقص جهان، و تسليم شدن به آن امور و جنبه‌هاي به مقام خدايي رسيده، بر اين اساس، هر گاه موجود و پديد‌ه‌اي را كه، در واقع مقيد و مشروط و ناقص است مطلق و كامل تلقي كنيم و بالطبع و بالتبع تسليم‌اش شويم بت‌پرست شده‌ايم و، در اين جهت، فرقي نمي‌‌كند كه آن موجود و پديده چه چيزي باشد. چنين نيست كه به مقام اطلاق و كمال فرا بردن پاره‌اي از چيزها بت‌پرستي باشد، ولي اگر همين معامله را با پاره‌اي چيزهاي ديگر داشته باشيم بت‌پرست نشده باشيم.
آنچه مرز بت‌پرستي را از نابت‌پرستي جدا مي‌كند اين است كه چيزي كه مطلق و كاملش مي‌دانيم واقعا مطلق و كامل هست يا نه، نه اينكه چيزي كه مي‌پرستيم چه هست يا چه نيست. شك نيست كه امروزه كمتر كسي ستاره يا خورشيد يا ماه يا مجسمه‌اي فلزي يا چوبي را مي‌پرستد، اما اين بدان معنا نيست كه بت‌پرستي امري منسوخ و متروك شده است؛ بلكه مي‌تواند فقط حاكي از اين باشد كه اشكال و صوري از بت‌پرستي جاي خود را به اشكال و صور ديگري سپرده‌اند.


امروزه، ديگر، تنديس تراشيده‌اي را نمي‌پرستيم اما ممكن است پول يا قدرت يا موفقيت يا شهرت يا محبوبيت يا حيثيت اجتماعي يا لذت يا علم يا افكار عمومي يا گروهي سياسي يا انساني خاص يا رژيمي حكومتي يا ... را بپرستيم. از باب ذكر نمونه، آلدوس هاكسلي رمان‌نويس و نقاد انگليسي (1963-1894)، در (كتاب فلسفه جاودانه) در عين اينكه مي‌گويد: «براي اشخاص فرهيخته، اقسام ابتدائي‌تر بت‌پرستي جذابيت خود را از دست داده‌اند» معتقد است كه انواع عديده‌اي از بت‌پرستي عاليرتبه‌تر وجود دارند كه آنها را «مي‌توان نخست به سه عنوان اصلي طبقه‌بندي كرد: بت‌پرستي فناورانه ، بت‌پرستي سياسي، و بت‌پرستي اخلاقي».


اما، به نظر صاحب اين قلم، شاخص‌ترين مصداق بت‌پرستي، كه شايد بتوان آن را علةالعلل ساير مصاديق بت‌پرستي نيز تلقي كرد، عقيده‌پرستي است. در عقيده‌پرستي، آدمي نخست شخص خود را به مقام اطلاق و كمال، يعني به جايگاه خدايي، فرا مي‌برد(=خودپرستي)؛ سپس، به گفته اريش فروم (در كتاب دل آدمي)، به خود شيفتگي بدخيم malignant narcissism دچار مي‌شود، يعني خود را با آنچه دارد تعريف مي‌كند، نه با آنچه انجام مي‌دهد؛ و سرانجام، عقايد خود را جزو داشته‌ها و دارايي‌هاي خود به حساب مي‌آورد.


فرآورده اين فرآيند سه مرحله‌اي اين مي شود كه عقايد خود را مي‌پرستد، يعني:
اولا: آنها را فراتر از زمان و مكان و اوضاع و احوال و غير متأثر از عوامل تاريخي، اجتماعي، و فرهنگي، به تعبيري امري ماورائي transcendental، و بدون ذره‌اي نقص و عيب مي‌داند، 
و ثانياً: مي‌خواهد كه عالم و آدم خود را با اين عقايد سازگار و موافق كنند و تسليم آنها شوند و، چون، در اكثريت قريب به اتفاق موارد، نشاني از اين سازگاري و موافقت و تسليم نمي‌بيند، خود دست‌اندركار ايجاد آن مي‌شود و به ستيزه با همه چيز برمي‌خيزد.


عقيده پرستي بزرگترين رقيب خداپرستي است، و كساني كه دغدغه خداپرستي دارند و مي‌‌خواهند زندگي خداپسندانه‌اي سپري كنند بايد كاملاً مراقب اين رقيب باشند، يعني هيچ چيز را با خود خدا عوض نكنند، حتا عقيده به وجود خدا را. مي‌خواهم بگويم كه حتا عقيده به وجود خدا، خدا نيست و نبايد پرستيده شود.


خداي واحد را بايد پرستيد، نه كلمه التوحيد را. معامله‌اي را كه مؤمنان با خداي واحد مي‌كنند نبايد با كلمة‌التوحيد بكنند، بدين معنا كه بايد فقط خدا را مطلق، كامل، و مقدس بدانند، و حتا عقيده خود را به وجود خدا و تصور خود را از خدا به جايگاه اطلاق، كمال، و تقديس فرانكشند. جايي كه عقيده به وجود و وحدت خدا نيز خود خدا نيست، و نبايد پرستيده شود معلوم است كه وضع ساير عقايد بر چه منوال است. آيا خودِ باور به وحدت خدا مستلزم اين نيست كه غير از همان خداي واحد هيچ چيز ديگري را به خدايي نگيريم و مگر يكي از آن چيزهاي ديگر عقايد ما نيستند؟


آنچه مايه اَسَف و موجب احساس خطر است اينكه عقيده پرستي، كه خصم خداپرستي است، عين خداپرستي انگاشته و / يا قلمداد شود. كسي كه يا خود به چنين توهم يكسان‌انگاري‌اي دچار باشد و / يا بخواهد ديگران را به چنين توهمي گرفتار سازد ساحت زندگي دروني و فردي و خصوصي خود را به شرك مي‌آلايد و ساحت زندگي بيروني و جمعي و عمومي ديگران را به اصناف درد و رنج مي‌آكند.


بر اي اينكه خود را از جهت ابتلاء يا عدم ابتلاء به بيماري عقيده‌پرستي بيازماييم راهي نيست جز اينكه ببينيم كه چه عقيده‌اي را، و تا چه حدّ، حاضريم در معرض نقد ديگران درآوريم و صدق و كذب و حقّانيّت و بطلان و اعتبار و عدم اعتبار آن را به ترازوي تفكر نقدي critical thinking بسنجيم. 
به محض اينكه احساس كنيم كه خوش نداريم يكي از عقايدمان در بوته تفكر نقدي واقع شود و / يا به ادلّه و براهين صاحبان عقايد مخالف آن گوش سپاريم، يعني به محض اينكه احساس كنيم كه خوش داريم خود را نسبت به عقايد و اقوال ديگران كَر كنيم، بايد پي ببريم كه در سنگلاخ عقيده‌پرستي گام نهاده‌ايم و از خداپرستي دور افتاده‌ايم، فارغ از اينكه آن عقيده‌اي كه درباره‌اش تصميم خود را گرفته‌ايم(«تصميم»، در اصل عربي‌اش، به معناي «كركردن» است) چه عقيده‌اي باشد.


وقت آن است كه هر يك از ما به خود بباوراند كه :
الف) من مطلق، كامل، و مقدس، يعني خدا، نيستم؛
ب) من با داشته‌هايم تعريف نمي‌شوم، بلكه با كرده‌هايم تعريف مي‌شوم؛ و
ج) عقايد من از آن سنخ داشته‌هايي نيستند كه بايد به هر قيمتي، و با هر هزينه‌اي براي خودم و ديگران، نگهشان دارم، بلكه تا زماني، و تا حدّي، ارزش نگه‌داشتن دارند كه نسبت به نقائص‌شان رجحان استدلالي و معرفتي‌اي داشته باشند. 
و سخن آخر اينكه خدا نداشتن، به مراتب بهتر از چند خدا داشتن است.


منبع: مقدمه استاد مصطفی ملکیان بر سومین شماره مجله ناقد


نفی بت پرستی



نوشته زیر نوشته مصطفی ملکیان می باشد و چون جالب بود برایتان می گذارم


‍ مومن متعقل، مومنی است که از هرگونه بت‌پرستی رویگردان است، یعنی نگرش بت‌پرستانه به جهان ندارد. اما بت‌پرستی به چه معناست؟ 
...می‌توانیم انسان‌ها را بپرستیم .شخصیت‌ها را بپرستیم .می‌توانیم عقاید خودمان را بپرستیم... و می‌توانیم دین خودمان را بپرستیم دین هم خدا نیست و بنابراین دین را هم نباید پرستید .پیغمبر هم خدا نیست و نباید او را پرستید . 

بزرگان و بنیان‌گذاران دین، رهبران دین، اینها هیچکدام خدا نیستند و نباید آنها را پرستید خود دین را هم نباید پرستید، دین هم خدا نیست، بلکه فرو فرستاده از جانب خدا است، خدا را بپرستید نه دین را ...

#مصطفی_ملکیان 

هزینه تراشی ها در دین!


نوشته زیر، نوشته آقای موسوی عقیقی است که بنظرم جالب و قابل توجه می باشد.

هزینه تراشی ها در دین!

این روزها اگر طعمِ فقر را نچشیده باشید، حتماً آن را در صحنِ علنی جامعه دیده اید با این حال در ایران هر ساله هزینه های گزافی صرفِ بازسازی مساجد و مشاهدِ مشرّفه می شود. مقبره های پیشوایان دینی بزرگترین مصداقِ چنین هزینه هایی است و اخیراً محلّ دفن رهبرِ فقیدِ انقلابِ ایران نیز همانند مقبره های پیشوایان به شکل مجللی بازسازی شده است. امّا شاید تعجب کنید که فقیهانِ غیرمعاصر «طلاکاری» و «تزیینِ مشاهدِ مشرفه به طلا» را یا حرام دانسته و یا خوشایند ندانسته اند.

فقهایِ دینی به کلّی تزیینِ مساجد با «طلا» را حرام و قابلِ منع دانسته اند(مفتاح الکرامه،ج۲،ص۲۳۹) ولی در خصوص مکان های مقدّس/مکان های زیارتی نظراتِ مختلفی ابراز داشته اند که مشهورترینِ آن «حرمتِ استفاده از طلاکاری» در چنین مکان هایی است. شهیدِثانی طلاکاریِ مساجد و زیارتگاه ها را برای بزرگداشتِ آنان مطلقاً نهی می کند(روض الجنان،ج۱،ص۴۸۵). باقرسبزواری در جوازِ چنین تزییناتی تردید کرده است(کفایة الاحکام،ج۱،ص۷۳). طباطبایی یزدی بعد از آنکه فتوا به حرمتِ هرگونه استفاده از ظروفِ طلا و... می دهد می گوید :

«يحرم تزيين المساجد والمشاهد المشرفة بها : هرگونه استفاده از طلا در تزیین مساجد و مکان های مقدّس حرام است»(عروة الوثقی،ج۱،ص۱۲۳).

نظرِ طباطبایی با نظراتِ موافق و تاحدّی مخالف روبرو شد. محمد تقی آملی در توضیحِ این فتوا می نویسد که عقیده به حرمتِ تزیینِ با طلا «متفقٌ علیه : موردِ قبولِ همگی» در بین علمای شیعه و اهل سنت است(مصباح الهدی،ج۲،ص۴۴۴)، هم چنانکه محسن حکیم این نظریه را «مشهور» خوانده و عقیده دارد هیچ کسی تا به حال خلاف چنین حکمی، نظری نداده است(مستمسک العروة الوثقی،ج۲،ص۱۴۰).

از بینِ فقهایی که بر نظریه کاظمِ طباطبایی یزدی حاشیه زده اند، آقایان : علی جواهری، شهاب الدین مرعشی، ابوالحسن اصفهانی، حسین قمّی، تقی خوانساری، احمد خوانساری، محمدعلی اراکی، رضا گلپایگانی، روح الله خمینی،محمدفاضل لنکرانی؛ قائل به جوازِ استفاده از طلاکاری در تزیینِ زیارتگاه ها و اماکن مقدّسه شده اند. هرچند سیّد خمینی در «تحریرالوسیله» سفارش کرده اند ترکِ چنین کارهایی اولویّت دارد(تحریرالوسیله،کتاب الطهارة،احکام الاوانی،مسألة۴). محمود شاهرودی نیز سفارش به اجتناب از چنین کارهایی کرده و هادی میلانی هم حکم به کراهت آن داده است. امّا سایر فقهایِ حاشیه نویس بر «عروة الوثقی» با گذشتن از این مسئله نشان داده اند که نظریه کاظم طباطبایی یزدی را در خصوص «حرام بودنِ استفاده از طلا در تزیین اماکن مقدّس» پذیرفته اند، این فقهاء عبارتند از : محمد فیروزآبادی،محمدحسین نائینی،عبدالکریم حائری،ضیاءالدین عراقی،محمدرضا آل یاسین،محمد کوه کمری،صدرالدین صدر،محمدحسین کاشف الغطاء،جمال الدین گلپایگانی،ابراهیم اصطهباناتی،حسین بروجردی،عبدالهادی شیرازی،محسن حکیم،ابوالحسن رفیعی،حسن بجنوردی،عبدالله شیرازی،کاظم شریعتمداری،علی فانی،ابوالقاسم خوئی،هاشم آملی،عبدالعلی سبزواری،محمد زین الدین،محمدشیرازی،حسن قمی(العروة الوثقی و التعلیقات بها،ج۳،ص۱۷).
شهیدِاوّل برخلاف فقهایِ اندکی که این نوع تزیینات را باعث «جذبِ قلب های مردم» دانسته اند(السرائر،ج۱،ص۴۴۰) عقیده دارد اتفاقاً این نوع مسائل باعثِ پشت کردنِ دلهایِ فقرا و اسراف می گردد(الذکری،ج۱،ص۱۴۸). محمدحسن نجفی «حرام بودن» چنین موضوعی را مشهور دانسته است(جواهرالکلام،ج۱۴،ص۹۰)، در علّت حرام بودن این مسئله فقهاء گفته اند :

«[این موضوع] اسراف بوده و شاملِ به هدر دادنِ اموال می گردد آن هم در نیّت و اغراضِ غیرعقلانی»(الموسوعة الفقهیة المیسره،ج۳،ص۲۰۷).

علی سیستانی که به لحاظِ تعدادِ مقلدّین در صدر است و رهبرِ مذهبی شیعیان محسوب می شود نوشته است «يحرم تزيين المساجد والمشاهد المشرفة بها : زینت دادنِ مساجد و امکانِ مقدّس با طلا حرام می باشد»(تعلیقة علی العروة الوثقی،ج۱،ص۱۲۳). این حکم با تأیید محمدتقی مدرسی دیگر رهبر مذهبیِ عراق مواجه شده است(الفقه الاسلامی تعلیقات علی العروة الوثقی،ج۱،ص۸۸).

ناصر مکارم شیرازی عقیده دارد اگر در این مورد اسرافی صورت نگیرد نمی تواند چنین تزییناتی حرام باشد ولی کراهتِ آن بعید نبوده و بهتر است در همه معابدِ و امکان اسلامی این کار ترک شود(العروة الوثقی مع تعلیقات،ج۱،ص۱۳۲). جعفر سبحانی نیز از مراجع معاصر همین عقیده مکارم شیرازی را تأیید می کند «والأولى الأحوط ترك تزيين المساجد والمشاهد بها أيضاً»(زبدة الاحکام،ج۱،ص۵۳).

بنابر آنچه که خواندید، حرام بودنِ تزیین حرم پیشوایان دینی بنابر رأی مشهورِ فقهاء حرام بوده و کسانی که فتوای جواز داده اند «ترکِ چنین اموری» را بهتر دانسته اند. به عبارت دیگر، اگر مشکلات اخلاقی و فرهنگی و اقتصاد را نادیده بگیریم، این موضوع با منع های متعدد فقهی روبرو است.

✖️فکرک های من|موسوی عقیقی|@fekr_rak

۱۳۹۶ بهمن ۷, شنبه

واقعه غدیر خم و اختلاف شیعه و سنی

مجید نواندیش : یکی از معماهای تاریخ اسلام حادثه غدیر خم می باشد. بطور کلی هم شیعه هم سنی وقوع عید غدیر خم را تایید کرده اند. هر دو تقریبا سخنان یکسانی از خطابه پیامبر اسلام ذکر کرده اند. اما روایت های متفاوتی از این دو قضیه و همچنین برداشت های متفاوتی از سخنان پیامبر اسلام بین شیعه و سنی روی داده است. اما واقعیت چه هست؟ اختلاف اساسی بر مبنای معانی مختلف کلمه ولی که چندین بار در خطبه بکار رفته است می باشد. ولایت به معنای قرب و نزدیکی می باشد. دارای 27 معنی متفاوت می باشد. دوستی مودت .... . بنظر یکی از اساتید ولایت به معنای تجربه معنوی می باشد. سنی ها می گویند اظهار دوستی و محبت (یکی از معناهای ولی) پیامبر اسلام به امام علی بوده است و هدف حل اختلافی بوده است که بین صحابه افتاده بوده است. شیعیان می گویند مگر می شود یک اظهار دوستی و محبت ساده این همه دنگ و فنگ داشته باشد. لازم باشد همه در حین سفر توقف کنند. خطابه ای خوانده شود، معنای ولی در اینجا به معنای سرپرست میباشد. و .... . البته شیعیان اشاره می کنند حتی بعد از خطابه بیعت گرفته شده است و حتی سه روز هم روند بیعت گرفتن طول کشیده است. در عوض سنی ها می گویند اگر اینطور است چرا امام علی در هیچیک از خطابه های خویش بجز بعضی از آنها که مورد تشکیک جدی قرار داد و سندیت محکمی ندارد،
برای دفاع از حق خلافت خویش (دقت کنید) هیچگاه به ماجرای عید غدیر غم، بیعت گرفتن مردم برای وی و پیمان شکنی صحابه اشاره نکرده است. ابن تیمیه یک جای یک کتابش که در نقد مرحوم حلی شیعی نوشته اورده اینهم غدیر غدیر میکنید پس چرا یک بار علی به ان استدلال نكرده برای خلافت؟ بنظر یکی از اساتید این حرف ابن تیمیه فارغ از حرفهای بسیار سست دیگرش خیلی عمیق است. درست میگوید.کاملا درست میگوید.
شیعیان می گویند اینطور نبوده است. در سه برهه زمانی، روز جنگ جمل، در روز جنگ صفین، و نیز در ایام عثمان در مسجد ایشان یا حدیث غدیر را خوانده و یا به جریان غدیر اشاره کرده است[1] شخصا برای بنده استدلال قوی نیست. چون اولا دو برهه بعد از به خلافت رسیدن امام علی است و یک برهه هم بعد از تمام شدن تمام ماجراها و در دوران عتمان می باشد. مسلما حدیث غدیر یکی از فضایل امام علی بوده است و حق داشته است در مناظرات آن را در ذکر فضایل و مناقب خویش بیان کند. اما اینکه از آن برای ذکر خلیفه بودن علی الخصوص در زمان خلیفه اول یا حداقل دوم بنده جایی نیافتم.
در یکی از منابع سنی آمده است: از اینها گذشته چطور بقول امامیه 77000 تن در غدیر خم فهمیدند که علی از سوی خداوند به خلافت پیامبر انتخاب شده ولی همه سکوت کردند و خلافت ابوبکر را پذیرفتند؟! آن هم پس از گذشت کمتر از دو ماه. خطبه شقشقیه یکی از خطبه های معروف امام علی باشد که عدم قابل اتکا بودن و خدشه دار دانستن سند آن توسط سنی ها، در زمینه صحبت کرده است. ایشان در این خطبه به وضوح اشاره کرده است که خلافت را برازنده خود می دانسته است نه ابوبکر اما اشاره ای به عید غدیر خم نداشته است.
بطور کلی در نگاه پایه ای سنیان، صحابه قداست دارند. برای صحابه رسول قداست خاصی قائل هستند. برای آنها با توجه به یکی از آیات قران معتقدند وعده بهشت به صحابه داده شده است و صحابه اهل رسول منحرف نشده اند و امکان انحراف نداشته اند. در نگاه پایه ای شیعیان، این انحراف روی داده است. شیعیان و علما آنان بطور کلی قداستی برای صحابه رسول قائل نیستند. در عوض تقدس بالایی برای خویشاوندان پیامبر و ائمه قائل هستند. آیه 100 سوره توبه:
و پیشگامانِ نخستین از مهاجران و انصار ، و کسانی که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند ، خدا از ایشان خشنود و آنان [ نیز ] از او خشنودند ، و برای آنان باغهایی آماده کرده که از زیر [ درختان ] آن نهرها روان است. همیشه در آن جاودانه اند. این است همان کامیابی بزرگ.
یا می توان به روایات عشره مبشره ها سنی ها که در آن پیامبر به 10 تان از یاران نزدیک خویش از جمله ابوبکر، عمر و .... وعده بهشت داد است اشاره نمود که البته شیعیان با مستنداتی این روایت را در می کنند. واقعیت این است که دعوای بین شیعه و سنی تابحال در موردش کتابهایی بسیار قطور و فراوان نوشته است که در مجال نمی گنجد. کتابهایی است مثل شبهای پیشاور که در آن مباحثه شیعی و سنی، تعداد زیادی سنی شیعه شده اند. در تاریخ سنی ها، نیز اینطور که شنیده ام، چنین کتاب ها و مناظراتی وجود داشته است که شیعه ها در آن سنی ها شده اند.
همچنین امام علی در در مقام عكس العمل هجوم انها میفرماید من بهتر است وزیر شما باشم نه امیر شما.
کلا علی ع با انحرافات ایجاد شده کراهت از پذیرش داشت.  حالا اگر بگوییم علی به علت نصب الهی منصوب است باید میپذیرفت کراهت علی در پذیرش میشود کفران علی بر نصب الهی خودش که این با حرف خود حضرت زیر سوال میرود
بنظرم برای بررسی این واقعه تاریخی اینکه دچار خطا شده اند، باید درباره نظر و دیدگاه دیگر صحابه بزرگ غیر از  دو طرف اصلی ماجرا (از جمله امام علی) را تحقیق و جستجو کنیم. متاسفانه برای بنده امکان جستجو در منابع اهل سنت یافت نشد. یکی از افراد شاخص اصحاب رسول سلمان فارسی می باشد.
درباره نقش سلمان در رشد اسلام، مشاوره دادن به پیامبر حرفهای بسیاری گفته می شود. سلمان جزء محدود کسانی است که با وجود نداشتن نسبت خونی با پیامبر جزء اهل بیت پیامبر محسوب می شود. سلمان منا اهل البیت. علی الخصوص مخالفان و منتقدان اسلام نقش به سزایی و بسیار زیادی برای سلمان در رشد اسلام، پایداری اسلام قائل هستند.
در مرجع [2] آمده است : سلمان، از مخالفان جریان سقیفه بودمقداد و سلمان و ابوذر و عبادة بن صامت و ابوهیثم التیهان و حذیفه و عمار پس از این که از واقعه سقیفه خبردار شدند، در شب دور هم جمع شدند تا مجددا امر خلافت را در شورایی متشکل از مهاجرین بررسی کنند[3]سلمان و اُبَی بن کَعب احتجاجات فراوانی در مخالفت با این واقعه دارند[4]. معروف است که او در سرزنش بیعت برخی از صحابه با ابوبکر گفت «کردید و نکردید[5]معنی این جمله این است که خلیفه‌ای را انتخاب کردید اما فرمان رسول خدا را اجرا نکردید. او در آن روز می‌گفت: مرد سالمند را برگزیدید و خاندان پیغمبر خود را رها کردید، اگر خلافت را در خاندان پیامبر می‌گذاشتید حتی دو نفر باهم اختلاف پیدا نمی‌کردند و از میوه این درخت هرچه گواراتر و زیادتر سود می‌بردید[6]. سلمان فارسی، در زمان عمر بن خطاب از جانب خلیفه استاندار مدائن شد. سلمان برای قبول این کار از امیرالمومنین(ع) اجازه گرفت و سپس آن را قبول کرد. او تا لحظه مرگ والی آن شهر بود[7].
در مرجعه شیعه [8] آمده است : با انتشار خبر بیعت سقیفه، افزون بر علی(علیه السلام)، عباس، ابوسفیان و دست کم دوازده صحابه برجسته دیگر پیامبر به بیعت انجام شده اعتراض کردند. اگرچه ابوسفیان، پس از آن که به علی و عباس روی آورد و هیچ کدام پیشنهاد او را نپذیرفتند، به زودی تغییر عقیده داد و با خلیفه اول بیعت کرد، اما اصحاب نامور پیامبر تا چند ماه بعد که علی(علیه السلام) بیعت با ابوبکر را ضروری شمرد، هم چنان از بیعت امتناع کردند، کسانی مانند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن عمرو، ابی بن کعب، براء بن عازب، خالدبن سعید العاص، ابوایوب انصاری، حذیفة بن یمان، ابن ثابت، ابوالهیثم بن تیهان، عثمان بن حنیف، سهل بن حنیف، بریدة بن خضیب اسلمی، ابوالطفیل. جز این صحابه، تعدادی دیگر از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز در بیعت العامه سبقت نجستند و حضوری چشم گیر از خود نشان ندادند. اینان تنها و مدتی بعد، حاضر به بیعت با ابوبکر شدند. تعدادی از مشهورترین این صحابه به این قرارند: زبیر بن عوام، عبدالله بن عباس، فضل بن عباس، عتبة بن ابی لهب، ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب، عبدالله بن ابوسفیان بن حارث، حسان بن ثابت، حباب بن منذر، عبدالله بن مسعود و بشیر بن سعد.[9].
بنظر بنده عید غدیر خم انتخاب امریت و حاکمیت و خلیفه بعد از رسول نبوده است. اما واقعا انحرافی در روند انتخاب جانشین آینده روی داده است. امام علی خود را مناسب تر از ابوبکر می دانسته است و دیگر صحابه معروف و عموما دارای ایمان قوی، هم نسبت به روند انتخاب اعتراض داشته اند.
اما واقعیت ماجرای غدیر از دیدگان من چه بود؟ در این باره بنده به دو گزینه محتمل رسیدم. یکی نظر و عقیده یکی از اساتید محترم است. به بنظر این استاد بزرگوار معنای اصلی ولایت تجربه معنوی می باشد. ولایت را یک توان تجدید تجربه نبوی در مخاطب میداند که به یقین برسد از مراحله اولیه دانستن تا مراحل عالی. علی الظاهر طبق نظر این استاد، غدیر خم معرفی امام علی به عنوان یکی از گزینه های توان تجدید تجربه نبوی در مخاطب می باشد. البته طبق نظر همین استاد ولایت هم یک مفهوم حقیقی است نه اعتباری. اما در مورد مفهوم امریت و حكومت که بنده مدعی شدم به اعتبار پیروان کسی جاكم میشود و برای همین یک امر اعتباری است. چگونه ولایت رسول بر مومنان را با عدم مسیطر بودن او جمع کرد؟(با تفکیک و فهم مفهوم ولایت که منظور اشتراک در تجربه معنوی نبوی است و یک مفهوم حقیقی است با مفهوم امریت و حكومت که به بیعت است و یک مفهوم اعتباری است از اعتبار مردم که او را امر و حاكم بدانند)
نظر و عقیده دیگر خود بنده حدس می زنم، ولایت یکی از معانی اصلی آن نفوذ معنوی می تواند باشد.  بنظر بنده غدیر خم افشا کردن سری بود. بنظر بنده و یکی از اساتید، معنای اصلی ولی داشتن نفوذ معنوی و ولی دارای نفوذ معنوی می باشد. اولیاء الله که می گویند یعنی افرادی که نزد خداوند آبرویی دارند، به خداوند نزدیک هستند. بنظر بنده امام علی در دوران حضرت رسول یکی از اولیا خدا بود. یکی از بازوان قوی مخفی حضرت رسول در جنگ پنهان علیه شر بود. منظور فیزیکی نیست. منظور نیروی معنوی است.  واقعا جنگی در نهان میان نیروهای خیر و شر وجود دارد.  یکی از مهمترین کمک های پیامبر در این جنگ امام علی بود. وی نزد خداوند ولایت داشت، اعتبار و آبرو داشت ، نفوذ معنوی داشت و افشای این مهم در آخرین سال عمر پیامبر، در آخرین حج صورت گرفت. به واقع وی بازوی مخفی و نیروی کمکی مخفی پیامبر اکرم بود.  شاید حتی خود پیامبر هم از این قضیه اطلاعی نداشت و در حجه الوداع وی را آگاه کردن که امام علی یکی از کمک های قوی و اصلی وی در جنگ علیه نیروهای شر بوده است. اما حقی بود که امام علی پیدا کرده بود، سری بود که لازم بود مخفی بماند تا به موقع افشا و بیان گردد.
امام علی به حق شخصیتی دوست داشتنی دارد. وی ادیبی بزرگ ، عارفی توانا بوده است. شیعیان وی را دوست دارند و به وی عشق می ورزند. آنها معتقدند که امام علی شایسته خلافت بود. در روایات شیعیان امام علی به زیبایی خلافت کرد. در نگاه سنی ها هم من تابحال خرده و اشکال جدی به روند خلافت امام علی ندیده ام، البته اشکالاتی می گیرند. در نگاه تاریخ دانان و تحلیلگران غیر سنی و شیعه، امام علی در خلافت موفق نبود. زمامداری ناموفقی داشت. از زمان مرگ عثمان، اختلاف و تفرقه میان مسلمانان پدید آمده بود. دیگر آن اتحاد مسلمانان کم کم داشت فرو می پاشید.  واقعیت این است که امام علی در حفظ قدرت موفق نبود  که شاید بسیاری از دلایل آن، مربوط به عملکرد خلفای قبلی بود. بنظر بنده کلا انحرافی در مسلمانان وجود آمده بود.
در نگاه پایه، سنی ها عموما راضی به خلیفه وقت و خلفای بعد از اسلام بوده و هستند. اما شیعیان معتقدند هر کس شایسته خلافت و رهبری مردم نیست و شروط دارد.
سنی ها  به حق ابوبکر را یکی از کبر و افراد شیوخ صحابه پیامبر می دانند. پیامبر ابوبکر را در هنگام وقوع جنگ تبوک و غیبت امام علی، در بستر بیماری، امام جماعت مسجد کرد و بجای خود قرار داد. شیعیان به حق می گویند روند انتخاب ابوبکر به خلافت از دیدگاه امروز مشروع و دموکراسی وار نبوده است.  از نظر تاریخی هم که بررسی می کنیم می بینیم صحابه بزرگی معترض به این روند انتخاب بوده اند، یا با تاخیر یا به زور بیعت کرده اند.
سنی ها معتقدند عمر خدمات بزرگی به اسلام کرده است و با جنگ ، گرفتن ایران و ... اسلام را بسیار گسترش و قوی کرده است. تحلیلگران غربی و منصف یکی از معجزات پیامبر علاوه بر قران، یکی شدن و متحد شدن مردم پراکنده و قبیله ای عربستان می دانند، بگونه ای که توانستند امپراتوری های قدرتمند چون ایران را شکست دهند. عمر از این اتحاد استفاده کرد و مسلمانان شاید چون نیروهای مغول به اطراف حمله کردند ایران را فتح کردند و ...... در نگاه طرفداران اسلام، اسلام قدرت گرفت، پایدار شد، اما روش کار پسندیده  به زعم محققان و تاریخ نگاران نبود و واقعا هم نبود. روش توسعه برای یک دین این نیست. می توان قدرت را اینطور در تواریخ گسترده، گسترش داد اما برای توسعه یک دین و بزور کردن مسلمانان این روش درستی نیست. پذیرش اختیاری مردم ایران و روی آوردن به اسلام در حالیکه دین قوی زرتشت را داشتند هم مورد قبول و پذیرش برای من نیست.
واقعا اینطور است که ابوبکر و عمر به بانو فاطمه زهرا ظلم کردن و دل ایشان را شکستند. این واقعا یک تناقض بوجود می آورد، بالاخره فاطمه زهرا بهشتی بود یا صحابه چون ابوبکر و عمر. حالا با این کینه و دشمنی که حتی تا آخر عمر هم حل نشد، چطور قرار است هیچکدام هم اشتباه نکرده باشند و از بهشت کاملا بهره مند گردند؟
شیعیان به حق به انحراف عثمان و حیف و میل بیت المال، بعد معاویه که بعضا متاسفانه بعضی از سنی ها وی را هم قبول دارند و خلیفه حقی می دانند و حتی بعضی یزید که البته بعضی سنی ها وی را طغی و طاغی می شمارند و بخاطر همین شایسته خلیفه نمی دانند، اشاره می کنند. بعضا دیگر قیام امام حسین را هم خروج بر خلیفه وقت و طغی و اشتباه می دانند.
بنظر یکی از اساتید محترم کسی در امریت صلاحیت بیشتری داشته باشد باید دو مفهوم بنیانی تیوری عدالت(ادای حقوق اعتباری) و کارامدی را(یعنی عقل ابزاری یا همان نسبت هزینه و فایده و نسبت هدف و وسیله که کار علم تجربی است ) در بین مدعیان قیاس بگیریم. بعدا در گفتار دو شخص یکی جناب عمر و یکی جناب علی بحث میکنم که بگویم کدام اولی را بهتر فهمیده است. با استدلال به گفتار متواتر خودشان. نتیجه حاصل این است که واقعا علی بیشتر از دیگر خلفا شایسته خلافت بوده است و خود درست تشخیص داده است. بنده هم با ایشان موافق هستم. از منظر تاریخی وقتی دوران این چهار خلیفه را مقایسه می کنیم، طبق شواهد تاریخی که بنده از آن مطلع هستم، تصور می کنم  روش حکومت امیرالمومنین از نظر رعایت حق، اصلا از سطح استانداردهای آن زمان بالاتر بوده و واقعا هنوز مایه نقل و پند گرفتن حاکمان و زمامداران می تواند باشد.
همانطور که اشاره شد تحلیلگران غربی و منصف یکی از معجزات پیامبر علاوه بر قران، یکی شدن و متحد شدن مردم پراکنده و قبیله ای عربستان می دانند. واقعیت این است که شیعیان باید بدانند امام علی به گفته خودشان اگر دست به شمشیر نبرد بخاطر حفظ اتحاد مسلمانان بود، یعنی وحدت مسلمین اینقدر مهم بود که از چنین امر مهمی چشم پوشی نماید.  امام حسن با وجود اعتراض شدید یارانش بخاطر حفظ وحدت مسلمین با معاویه به قرارداد صلح وفا کرد و از خلافت چشم پوشی کرد. آنها ارزش این اتحاد را می دانستند. واقعا وقتی امام علی اینگونه رفتار می کند، چگونه شیعیان به امام خود اقتدا نمی کنند و دست به تفرقه اندازی می اندازند. امام علی به عمر بسیار مشاوره می داد. امام علی در نمازها به امامت عمر، ابوبکر شرکت می کرد. امام علی ، عمر ، ابوبکر پیوند های خویشاوندی داشته اند، ، احتمالا شاید به هم دختر می دادند، دختر می گرفتند و .....  اعتراض بوده است اما نفرت نه. اما متاسفانه شیعیان و سنی ها بذر نفرت از هم می کارند و این خلاف سیره رسول و امام علی می باشد.
مناسک حج در اسلام، عبادتی است که مشابه آن در ادیان گذشته وجود ندارد. بعضی از منتقدان دین، داستان های ابراهیم درباره دلایل مناسک حج را ساختگی و دروغ می خوانند و می گویند پیامبر اسلام در روش حج بسیار مشابه مناسک حج مشرکان مکه عمل کرد، فقط بت ها حذف شدند و ...... پیامبر اسلام در محیطی قبیله و عشیره ای مبعوث گردید. یکی از اولین اقدامات پیامبر بستن پیمان اخوت در مدینه بین اوس و خزرج بود. از وحدت مسلمین در مدینه بسیار تعریف می کنند.  در آیه قران بقره 197 آمده: الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ، در حج جدال و ستیزه جویی نیست. حتی بعضی مجادله سخنی ترجمه کرده اند. بنظر هدف حج حفظ وحدت و دوستی مسلمانان بوده است. عدم جدال، عدم جنگ و خونریزی و ........
شاید تنها استثناء امام حسین بنظر بیاید که به عقیده بنده اینطور نیست و شرایط ناچارا برای حفظ بنیان اسلام اینطور ایجاب کرد و گرنه اسلام از آن به بعد فقط لقلقه زبان می شد.
بطور پایه ای آنچه کلا باعث تداوم فرقه ها از جمله شیعه و سنی می شود افراط و تفریط است که هر دو انسان ها را از حق خارج می کند. پررنگ کردن تفاوت ها بجای تقویت مشابهت، با هدف حفظ فرقه ها و تقویت آن هویت فرقه صورت می گیرد. در حالیکه در واقعیت باید به مشابهت ها، عوامل وحدت آفرین توجه و تا حد امکان ا ز تاکید بر تفاوت ها و عوامل تفرقه انگیز خود داری کرد. بهرحال شیعیان بالاتر از امام علی نیستند که خق به این بزرگی خود برای حفظ وحدت مسلمانان گذشت تا معجزه پیامبر اسلام حفظ شود.
انسان باید مزیت ها و خوبی ها را از هر دو فرقه جدا کند، افراط ها و تفریط های هویت گرایی هر دو را دور بریزد و سعی کند در راه حق زندگی کند. هر دو این زمینه هایی بهرحال تفریط و افراط از حق دور شده اند. از این افراط ها و تفریط ها می توان به لعن خلفای ، رافضی و مباح الدم دانستن شیعیان، به قتل رسیدن فاطمه زهرا و قاتل بودن خلفای اول و دوم و .......... اشاره نمود.


[2] http://fa.wikishia.net/view/%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86_%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C#cite_note-19
3: نک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰.
4: عاملی، سلمان فارسی، ۱۳۷۵ش، ص۳۵.
5: نک: نوری، نفس الرحمن فی فضائل سلمان، قم، ص۱۴۸
6: عسکری، عبدالله بن سبا، ۱۳۷۵ش، ج۱، ص۱۴۵
7: مدنی، الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، بیروت، ص۲۱۵
 [8] https://hawzah.net/fa/Question/View/62739/%D9%81%D9%88%D8%AA-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1(%D8%B5)-%D9%88-%D8%A8%DB%8C%D8%B9%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A8%DA%A9%D8%B1#_edn
5


[9] مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص 657