۱۳۹۵ تیر ۱۷, پنجشنبه

حجاب و عفت

اول: ارکان دین در همه ادیان بر چهار دسته اند: امساک (رابطه خود با خود) همچون روزه، عفت و ...، انصاف (عدالت رفتاری با دیگران)، انفاق (رحمت رفتاری با دیگران) و ذکر به معنای یادآوری (رابطه با خدا)
دوم: عفت جزء امساک و دین الهی است. نسخ پذیر و ابطال پذیر هم نیست. به انسان توانایی کنترل امیال حیوانی بر خلاف حیوانات داده شده است. بخاطر این توانایی وظیفه و تکلیف یادگیری کنترل امیال حیوانی هم بر عهده انسان گذاشته شده است. پروردگار نمی خواهد انسان ها همچون حیوان ها بر اساس غریزه و میل عمل کنند.
سوم: عفت یعنی ادمی خویشتن دار باشد البته محرک دیگران هم نباشد. یک مفهوم آن عدم انگشت نما نشدن در میان خلق می باشد. عفت یک صفت است. طیف دارد. مقدار مطلق صفر و یکی نیست. پارامترهای کنترل کننده عفت دو چیز است. اولا در دین عسر و حرج یا تکلف و به سختی افتادن نداریم. (این یکی از اصول بنیادی دین است). تکلف چیست؟ در رابطه با خود شخص تعریف می شود. برای هر کس متفاوت است. میزان سختی است که انسان قلبا از دین احساس انزجار و بدی کند. مثلا من دو خواهر می شناسم. پدر و مادرشان اختیار را به خودشان گذاشته اند. یکی چادر را انتخاب کرده است. یکی مانتو را. هیچکدام هم از این نظر در تکلف و سختی نیستند. با سلیقه خودشان انتخاب کرده اند. پارامتر دیگر هم حفظ عفت و عدم تبرج و تظاهر می باشد که این هم توسط خود شخص مشخص می شود و می فهمد که کی دارد مثلا برای مردان تبرج می کند.
چهارم: ما دارای یک حد آزادی پایین برای حجاب بصورت عرفی می باشیم. تقریبا در تمامی ممالک لیبرال بجز معدودی، محدودیت هایی برای حجاب عرفی و میزان آزادی در برهنگی وجود دارد. این محدودیت عرفی باید از طریق همان عرف و ساز و کار دموکراسی مشخص و تعیین گردد. مثلا یک زمانی در آمریکا مایوهای شنا باید مثلا تا سر ران می بوده است نه کمتر. فرهنگ بطور کلی قابل تزریق کردن از بیرون نیست. توسط هویت خود جامعه و در دیالکتیک میان عناصر مختلف جامعه مشخص می شود. همچنین دارای حرکت می باشد و به مرور زمان هم می تواند تغییر کند.
پنجم: ما با پورنوگرافی، عریانی و ... کاملا مخالف هستیم. آن را پرخوری در غریزه قدرتمندی که بشر دارد می دانیم که این غریزه قدرتمند احتیاط به تحریک دوباره ندارد.
پنجم: آیا در میزان رعایت عفت برابری و مساوات بین مردان و زنان باید وجود داشته باشد؟ یک متخصص امور زناشویی خارجی که اتفاقا خیلی هم بی پروا بود، از نظر تاریخی می گفت که تشکیل خانواده در حیوانات و انسان در فرگشت برای تولید نسل انجام می شده است. وی می گفت از زمانی که از نظر فرگشتی انسان بر روی دو پا ایستاد، زن ها به دلیل استفاده از دست ها برای بچه داری، نیازمند حفظ شوهر در کنار خود و بواقع تحکیم خانواده برای رفع نیازهایشان شدند. بطور عموم هم نگاه کنید، مردان تنوع طلب تر از بانوان می باشند. اما بانوان اون مطلوب و مقصود واقعی اشان تشکیل یک خانواده پایدار، حفظ کیان خانواده و ... می باشد. یعنی بانوان میل بیشتری به تشکیل یک خانواده پایدار، حفظ کیان خانواده نسبت به مردان بطور کلی دارند. بعلاوه از طرف دیگر بانوان عنصر زیبایی شناختی محسوب شده و بواقع نقش بیشتری در تحریک میل جنسی عهده دارند که تهدید کننده بنیان خانواده می تواند باشد. بنظر بنده، بدلیل داشتن میل بیشتر در حفظ خانواده، همچنین داشتن نقش بیشتر، لازم است که در وظیفه و تکلیف حفظ عفت نقش بیشتری نسبت به مردان داشته باشند. برای هر زیبارویی در این عالم همواره مثالی بالاتر از او هم وجود دارد.
ششم: بررسی سیر تاریخی نشان می دهد که بطور کلی عدم امکان تشخیص پدر فرزند در گذشته قبل از عصر ژنتیک ، در بسیاری از جوامع حتی جوامع اروپایی و ... سعی بیشتر در کنترل و در خانه نگهداشتن و حفظ حجاب زنان وجود داشته است. سختگیری بیشتری وجود داشته است. بعد از کشف ژنتیک و امکان تشخیص پدر فرزند، در جوامع غربی این کنترل گری کاهش یافت و منجر به وضعیت امروزی گردید. از این سیر تاریخی شاید بتوان به یک سیر ارتقایی احکام بعد از عصر ژنتیک رسید.
هفتم: محققانی چون آقایان احمد قابل و ترکاشوند مورّخانه و فقیهانه نشان داده اند که پوشاندن موی سر گویا وجوب شرعی ندارد. دقت کنید آقای احمد قابل یک مجتهد عقل گرا بوده است.

پژوهشی در اعمال مرسوم شب های قدر

جوشن کبیر
حدیثی در باب توصیه به خواندن جوشن کبیر در شب های قدر وجود ندارد. تنها دو حدیث وجود دارد که  هر كس‌ آن‌ را اول‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ بخواند خدا به‌ او درك‌ فضیلت‌ شب‌ قدر را روزی‌ می‌دهد و نیز هر كس‌ آن‌ را سه‌ بار در این‌ ماه‌ بخواند، در طول‌ زندگی‌اش‌ در امان‌ خدا قرار می‌گیرد.
شان نزول این دعا، بنابر روایات، در یكی‌ از غزوات‌ كه‌ پیامبر زرهی‌ سنگین‌ پوشیده‌ بودند و آن‌ زره‌ جسم‌ ایشان‌ را اذیت‌ می‌كرد، جبرئیل‌ نازل‌ شد و ضمن‌ اعلام‌ سلام‌ خدا بر پیامبر، خواندن‌ این‌ دعا را به‌ جای‌ پوشیدن‌ آن‌ زره‌ به‌ پیامبر توصیه‌ كرد و گفت‌: كه‌ این‌ دعا امان‌ پیامبر و امت‌ اوست‌. طبق دیگر روایات، بواقع این دعا یک دعای حفاظ است و باعث محافظت انسان می گردد. در حالیکه شب قدر، شب ارائه درخواست ها به پروردگار، طلب مغفرت و استعفار می باشد. چرا باید یک دعای حفاظ از شیاطین و دشمنان در شب پربرکتی همچون شب قدر خوانده شود؟ آیا صرف طولانی بودن برای شب زنده داری کفایت می کند؟ برای بنده دلیل خوانده شدن این دعا در شب های قدر واقعا نامشخص می باشد.
دعای سرگرفتن قران
این دعا هم حدیثی درباب توصیه به خواندن آن در شب های قدر برای آن وجود ندارد. اما دعای مجربی بنظر می آید. تنها نکته قابل ذکر این است که بنظر می آید عبارت بک یا الله، در آن بی معنی و اشتباه باشد. طبق حدیثی که نگارنده بعنوان حدیث قابل اطمینان برای این دعا پیدا کرد عبارت درست یا سیدی یا سیدی یا سیدی، یا الله یا الله ... تا 10 بار می باشد. عبارت یا الله یا الله ...، در دعاهای دیگری هم به کرات استفاده شده است.  تنها حدیث معتبری که در این زمینه یافتم از امام کاظم به شرح زیر بود: .... يا سيدي يا سيدي يا سيدي، يا الله يا الله يا الله - عشر مرات - وبحق محمد - عشر مرات - وبحق كل إمام وتعدهم حتى تنتهى إلى إمام زمانك عشر مرات. فانك لا تقوم من موضعك حتى يقضى لك حاجتك، وتيسر لك أمرك.
در احادیث دیگر عمدتا اسم کل ائمه تا امام دوازدهم ذکر شده بود که بنظر من غیرممکن است این احادیث اصل باشد. بهرحال شب های قدر، واقعا شب های استجابت دعا می باشد. اما به کسانیکه عربی مسلط نیستم پیشنهاد می کنم بجای خواندن دعاهای طولانی عربی، به زبان فارسی دعا کنند. آیا تعریف دعا را می دانید؟ دعا درخواست های ما از پروردگار می باشد. وقتی به زبان عربی مسلط نیستید و دعاها را به عربی می خوانید بواقع چیزهایی از خدا می خواهید که خودتون هم ازش اطلاع ندارید. البته دعا دارای آدابی می باشد، بهتر است آداب دعا کردن را یاد بگیرید.
بعضی وقت ها نیم ساعت دعا فارسی کردن و با خدا راز و نیاز کردن بسیار بهتر و لذت بخش تر از دعاهایی است که به عربی در دو ساعت خوانده می شود. خواندن ترجمه خوب و مناسب دعاهایی همچون ابوحمزه ثمالی همچون ترجمه حسین انصاریان، لذت بخش تر از خواندن خود دعا به عربی می باشد. سخن این است که خواندن دعا به عربی سختی است به خود می دهیم اما در آن اتفاقا کاهش اثر و سودمندی ذکر است.

۱۳۹۵ خرداد ۲۶, چهارشنبه

برده و کنیز داری

مصطفی محقق داماد که مجتهد می باشد و همچنین دارای مدرک دکترا دانشگاهی می باشد، معتقد است احکام امضایی اسلام به دو دسته «مطلوب» و «تحمیلی» تقسیم می‌شوند. احکام تحمیلی نه به دلیل مطلوبیت و پسندیدگی بلکه به دلیل شیوع عرفی و محذورات اجتماعی در ممنوعیت آن‌ها، مورد تأیید اسلام قرار گرفته‌اند. این دسته احکام مقید به رواج عرفی هستند و اگر در طول زمان متروک شوند، حکم شرع تغییر می‌یابد. وی معتقد است این‌گونه احکام مصادیق زیادی دارند و برده‌داری یکی از آن‌هاست.

بعضی از احکام رسول تاسیسی بود مانند نماز، روزه. اما بعضی دیگر امضایی می باشد. یعنی هنجارهای محیط را با تغییرات و ارتقاهای کمی پذیرفته و آن را امضا کرده است. در زمان پیامبر محلی بنام زندان شناخته نمی شده است و وجود نداشته است. یا باید اسرای جنگی را می کشتند یا طبق هنجارهای محیط به بردگی می گرفتند. بواقع رسول بردگی را بعنوان یک فعل عکس العملی پذیرفت. یکی از معانی عدل تناسب عمل و عکس العمل می باشد. اگر در یک جامعه هنجاری و نرمی حاکم بود، عکس العمل نشان دادن تحت آن هنجار و نرم عدالت می باشد.  پیامبر هنجار برده داری در زمان خود را امضا کرد و این منافاتی با عدالت ندارد. چون عکس العمل متناسب با عمل می باشد و لذا ظلمی به کسی صورت نگرفته است. بنابراین بطور خلاصه: وقتی زندان نبوده چاره ای جز امضا کردن برده داری نبوده و این با عدالت منافات ندارد.
اما اگر در جامعه ای برده داری منسوخ شد، اگر سعی کنیم آن را احیاء کنیم این با عدالت منافات دارد. خلاف کرامت انسانی می باشد و ظلم در حق انسان ها می باشد. چون متناسب با هنجارهای محیط عکس العمل نشان داده نشده است. به عقیده بنده احکام امضایی پیامبر قابل تغییر و ارتقا می باشند. بنده کنوانسیون ژنو را قانونی الهی می دانم. گفتم یک معنای عدل تناسب عمل و عکس العمل می باشد. تناسب عکس العمل با هنجارهای محیط و عرف محیط می باشد. اما امروزه زنده کردن برده داری در عصری که منسوخ شده یک برگشت به عقب محسوب می شود و عین ابتذال است نه عدل الهی کرامت انسانی والاتر از این چیزها است. ادیان الهی از جمله اسلام به کرامت انسانی معتقدند و احیا برده داری در این دوره مصداق بارز ظلم در حق انسان و عدم در نظر گرفتن رشد کرامت انسانی می باشد. واقعیت اسلام این است که بر برده داری در زمان صدر اسلام و رسول خطایی وارد نیست. اما الان خطاست و جزء اسلام نیست. فقها هم در این زمینه راه خطا را رفتند.
اما درباره مجوز برقراری رابطه جنسی با کنیز باید گفت:
در زمان رسول و قبل از رسول زن ها کمی حالت متاع و کالا داشته اند. اصلا زن ها در بحث ازدواج حق انتخاب نداشته اند. اگر به تاریخ قبل از پیامبر و زمان پیامبر مراجعه کنیم می بینیم که قیم دخترها آنها را به کسی که میخواسته است تزویج می کرده است. دقت کنید مثل الان نبوده است، برای زن ها حق انتخاب همسر قائل نبوده اند و این توسط خود زنان هم پذیرفته شده بوده است. ما می بینیم در طول تاریخ مثلا پدر یک دختر، دخترش را به فلان شخص شوهر می داده است. همچنین در اسلام شیعه طبق احکام فقهی، فاصله پیدا کردن زن از شوهر بگونه ای که امکان برقراری رابطه جنسی نباشد بعد از مدتی خود به خود حکم طلاق را جاری می کند. حالا زنان شوهر داری که اسیر شده بودند قیم آنها حاکم اسلامی می باشد. حالا قیم آنها یعنی حاکم اسلامی، حکم طلاق آنها از شوهران قبلی خود را صادر و حکم تزویج آنها را به ماکلین آنها صادر می کند. این عقیده جاری زمان رسول و زمان پیش از رسول بوده است که رسول با یک سری ارتقاها آن را امضا کرده است. چه ارتقاهایی؟ اولا تجاوز نیست. زن شوهر دار باید عده نگهدارد و در زمان عده مالک حق برقراری رابطه جنسی با زن را ندارد. دوما: در زمان پیش از رسول بعضی کنیزها برای زنا در اختیار دیگران می گذاشتند که در آیه ای که شما گذاشتید اینکار ممنوع شده است این هم یکی دیگر از ارتقاها می باشد. ما تا زمان حضرت رسول را قشنگ درک نکنیم نمی توانیم قضاوت منصفانه ای داشته باشیم.

چندین مطلب لازم به ذکر است:
اولا: در اسلام جهاد ابتدایی طبق نظر بعضی از علما نداریم اصلا فقط جهاد دفاعی داریم. خداوند در قران می فرماید لایحب المعتدین، ان الله لا یحب المتجاوزین. همین کافی است که نشان دهد ما در اسلام جهاد ابتدایی نداریم. شما اگه به سیره امیرالمومنین هم نگاه کنید، در جنگ ها ایشان هیجوقت شروع کننده نبود. اول آنها جنگ را شروع می کردند بعد امام علی یا امام حسین جنگ را آغاز کردند.
دوما: طبق این قرائت در احکام امضایی ارتقاها و استانداردهای جدید پذیرفته شده و اسلامی می باشند. یعنی کنوانسیون ژنو و قراردادهای منع برده داری جزء اسلام محسوب می شوند. چون در جهت رشد کرامت انسانی می باشند. هدف اسلام با ارتقاهایی که داده است منع برده داری بوده است اما در زمان رسول و ائمه این امر ممکن نبود. با گذشت زمان این امر ممکن شده و لذا قوانین منع برده داری اسلامی محسوب می شوند.
سوما: ممکن است بعضی به حدیث حرام محمد حرام الی یوم القیامه و ... توسل بجویند. من متن نامه امام خمینی به آقای خامنه ای را می گذارم. امام خمینی هم به چنین قرائتی معتقد نبوده است. این نامه تبیین ولایت مطلقه فقیه می باشد
حضرت امام (ره) در نامه اي به ايشان فرمودند: از بيانات جناب عالي در نماز جمعه اين طور ظاهر مي شود كه شما حكومت را به معناي ولايت مطلقه اي كه از جانب خدا به نبي اكرم ( ص ) واگذار شده و اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعيه تقدم دارد ، صحيح نمي دانيد و تعبير به آن كه اين جانب گفته ام حكومت در چارچوب احكام الهي داراي اختيار است بكلي بر خلاف گفته هاي اين جانب است اگر اختيارات حكومت در چارچوب احكام فرعيه الهيه است بايد عرض حكومت الهيه و ولايت مطلقه مفوضه به نبي اسلام ( ص) يك پديده بي معني و محتوا باشد اشاره مي كنم به پيامدهاي آن كه هيچ كس نمي تواند ملتزم به آنها باشد مثلا خيابان كشي ها كه مستلزم تصرف در منزلي است يا حريم آن است در چارچوب احكام فرعيه نيست نظام وظيفه و اعزام الزامي به جبهه ها و جلوگيري از ورود و خروج ارز و جلوگيري از ورود يا خروج هر نحو كالا و منع احتكار در غير دو سه مورد و گمركات و ماليات و جلوگيري از گرانفروشي ، قيمت گذاري و جلوگيري از پخش مواد مخدر و منع اعتياد به هر نحو غير از مشروبات الكلي ، حمل اسلحه به هر نوع كه باشد وصدها امثال آن كه از اختيارات دولت است بنا بر تفسير شما خارج است و صدها امثال اينها بايد عرض كنم حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله ( ص) است يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم برتمام احكام فرعيه حتي نماز وروزه و حج است حاكم مي تواند مسجد يا منزلي را كه در مسير خيابان است خراب كند و پول منزل را به صاحبش رد كند حاكم مي تواند مساجد را در موقع لزوم تعطيل كند و مسجدي كه ضرار باشد در صورتي كه رفع بدون تخريب نشود ، خراب كند حكومت مي تواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است در موقعي كه آن قرار داد مخالف مصالح كشور واسلام باشد يك جانبه لغو كند و مي تواند هر امري را چه عبادي و يا غير عبادي كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است مادامي كه چنين است جلوگيري كند حكومت مي تواند از حج كه از فرايض مهم الهي است در مواقعي كه مخالف صلاح كشور اسلامي دانست موقتا جلوگيري كند .آنچه گفته شد ه است تاكنون و يا گفته مي شود ، ناشي از عدم شناخت ولايت مطلقه الهي است . آنچه گفته شده است كه شايع است ، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با اختيارات از بين خواهد رفت ، صريحا عرض مي كنم كه فرضا چنين باشد ، اين از اختيارات حكومت است و بالاتر از آن هم مسائلي است

۱۳۹۵ خرداد ۱۰, دوشنبه

انسان مرجع مشروع امر



مجید نواندیش : همانطور که اشاره شد با توجه به آیات قران می توان ثابت نمود که داستان آفرینش آدم و حوا سمبولیک و آموزشی می باشد و بواقع رویایی بوده است که به پیامبر نشان داده شده است. یکی از نتایج آموزشی که از این داستان می توان گرفت این است که انسان مرجع مشروع امر می باشد. این نتیجه بواقع اومانیزم الهی می باشد و به حرکت و امکان ارتقا قوانین از جمله قوانین شرع اشاره می کند. در این داستان ملائکه که مرجع ابلاغ تشریع و مدیریت تکوین می باشند به انسان سجده می کنند. از آیات بر می آید که سجده نه به یک انسان خاص بلکه به نوع انسان صورت می گیرد. سجده به چه معنی است؟ سجده به معنای کرنش و تعظیم در برابر نوع انسان می باشد. سجده یعنی کرنش و پذیرش حکم انسان می باشد. یعنی انسان با قوه حکم مشترک خود می تواند حکمی نماید که دارای مشروعیت باشد. اما این حکم چه خصوصیتی باید داشته باشد؟ سجده به نوع انسان صورت می گیرد که معنای تعمیم می رساند. شرط اینکه ارتقا مشروع باشد نه مبتذل این است که دارای شمولیت و برگرفته از قاعده انصاف یا تعمیم باشد. یعنی انسان مرجع مشروع امر است به شرط تعمیم.  حکمی که دارای مشمولیت نباشد و ناشی از قوه تعمیم نباشد شیطانی است.
بعضی از قوانین دین اسلام توسط پیامبر تاسیسی می باشد همچون نماز، روزه. اما بعضی دیگر امضایی توسط پیامبر می باشد. یعنی پیامبر قوانین حاکم بر محیط خود را با تغییرات و ارتقا محدودی پذیرفته است. احکام تاسیسی قابل ارتقا نمی باشند. اما احکام امضایی که بواقع برگرفته از هنجارهای محیط می باشند، با ارتقاء هنجارهای جامعه برای اینکه عین عدل باقی بمانند لازم است که ارتقا پیدا کنند. طبق همین نظر کنوانسیون ژنو از فقه اسلامی امروز بهتر و به عدل و تعمیم نزدیکتر و به همین دلیل الهی محسوب می شود.
لینک مقاله

۱۳۹۵ خرداد ۲, یکشنبه

امام حسین


مجید نواندیش : ائمه شیعه جز امام حسین همه سازشکار بودند. امام حسین یک استنثاء می باشد. استثناء نباید یک قاعده شود. بنظر ما در این مورد خاص مرحوم احمد قابل حرف صحیح می زند. متن سخنرانی شامل متن و لینک را در پایان یادداشت گذاشته ام. ایشون به درستی می گوید که در گزارش حسین (ع) انقلابیون ما تقطیع می کنند. یعنی نصف خطبه ایشان را می خوانند و بقیه اش را نمی خوانند. حرف وی صحیح است، نه حرف شریعتی. علی شریعتی سعی کرد این استثناء را در پارادیم انقلابی چپ مارکسیستی قاعده کند. در حالیکه استثناء نباید یک قاعده شود.
کاری که امام حسین کرد، عبدالله بن زبیر هم کرد. یعنی او هم بین مرگ و بیعت مرگ را انتخاب کرد. منتها او عده ای زیادی از مکیان را بدون اختیار آنها به کشتن داد. بر خلاف امام حسین که گفت بروید و چراغ را هم خاموش کرد و کسی خجالت نکشد. روش امام حسین کاملا غیرخودخوانه می باشد و کسانی که راضی نیستند به مهلکه نمی برد. بلکه به اراده آنها واگذار می کند. این کار را هیچوقت در حکومت داری نمی توان کرد مگر اینکه اپوزیسیون باشی
گفته اند یزید شرابخوار بود، طبق اسناد تاریخی اکثر خلفای عباسی که امامان ما با آنها بیعت کردند شراب خوار بودند. همچنین بعضی ائمه شیعه با آدم هایی که خونریزتر از یزید دایم الخمر بودند مجبور به سکوت شدند. در یکی از توقیعات امام زمان آورده شده است هر یک از پدرانم بیعتی از طاغوت زمان خود را بر گردن داشتند، ولی هنگامی که من ظهور کنم هیچ بیعتی از طاغوت های زمان را به گردن ندارم (احتجاج، توقیع امام زمان)[1]
معاویه نقض قرارداد با امام حسن را کرد و جانشین تعیین کرد. فرض بگیریم که بین بیعت با یزید و مرگ شخصی بیعت با یزید را انتخاب کند، آیا کار غیرفقهی انجام داده است؟ بر خلاف نظر رایج خیر. چون از ابواب تقیه است. کار امام حسین یک کاری بود مثل جود و ایثار. امام حسین اگر از باب تقیه مانند امام رضا بیعت هم می کرد هم سرزنش نمی شد.
اما عدم بیعت به علت اولا نقض عهد معاویه، دوما عدم صلاحیت عقلانی یزید به عنوان یک آدم دایم الخمر و همچنین اثبات اینکه نه صلح امام حسن نه عدم بیعت امام حسین برای دنیا نیست بلکه برای خدمت به مردم می باشد آن شهادت اتفاق افتاد. لازم به ذکر است که شرابخواری با دایم الخمر بودن که به معنای عدم داشتن صلاحیت عقلانی می باشد تفاوت دارد. بعضی منتقدان گفته اند بیعت امام حسن در ازای خراج داربگرد، عدم تعیین جانشین و عدم حمله و طعن به امام علی بخاطر طمع قدرت بود. این شهادت اثبات این بود که طمع قدرت ما را هدایت نمی کند. آن صلح و این شهادت هر دو برای مردم و بخاطر صلاح مردم بود. مهم این است که این دو برادر بعنوان فرزندان علی فعلشان برای ناس بود نه برای خودشان.
امام حسین می توانست بیعت کند اما کار بالاتر را انتخاب کرد که برمی گردد به اصل حاکمیت بر سرنوشت خویش. امام حسین می گفت من را رها کنید، من با شما کاری ندارم. اما آنها حق حیات او را می خواستند بگیرند و قصاص قبل از جنایت بکنند. در حالیکه امام حسین هیچوقت در نه در شعار و نه در عمل چنین کاری نکرده بود و نقض عهد معاویه کرده بود.



متن احمد قابل درباره امام حسین از لینک http://www.kaleme.com/1391/09/04/klm-121510/
حسین(ع) جنگ‌طلب نبود

… انّی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما ، و لکن خرجت لطلب الإصلاح فی امّه جدّی ، ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیره جدّی و ابی علیّ بن ابی طالب ، فمن قبلنی بقبول الحقّ فالله اولی بالحقّ ، و من ردّ علیّ هذا ، اصبر حتّی یقضی الله بینی و بین القوم بالحقّ و هو خیر الحاکمین .
  متن یاد شده ، بخش اصلی و پایانی وصیت نامه ی مکتوب سید الشهداء ، حسین بن علی (ع) است که فراز های آغازین آن ، مورد توجه سخنرانان و تحلیل گران تاریخ عاشورا قرار گرفته ، ولی بخش پایانی آن کمتر مورد تحلیل وبررسی بوده است . حتی برداشت های رایج از این متن ، بر خلاف بخش پایانی و متضاد با آن ارائه شده است . یعنی آنجا که می گوید « … و من ردّ علیّ هذا، اصبر …= …اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر و پیشنهادهای اصلاحی مرا نپذیرد ، صبر می کنم تا خداوند بین من و گروه مسلمانان داوری کند و او بهترین داوران است » . ( ۱) .
  به عبارت دیگر ، از « صبر حسینی » در صورت عدم پذیرش انتقادها و پیشنهادهایش در مورد اصلاح سیاست ها در قالب « امر به معروف و نهی از منکر » سخنی به میان نیامده و نمی آید .
  بازتاب عملی این فراز از وصیت نامه ی امام (ع) را در رفتار ایشان ، از هنگام خروج از مدینه تا دوران حضور در مکه و حرکت به سوی کوفه و حوادث بین راه و واقعه ی دردناک عاشورا ، آشکارا می توان نشان داد که از سوی ایشان بارها مورد تأکید و تکرار قرار گرفته است . گاه با بیان واضح « به نفی اقدامات خشونت بار و مسلحانه » پرداخته است و گاه از همه ی راهکارهای عملی برای « جلوگیری از نبرد مسلحانه و خونریزی بین مسلمین » بهره گرفته و کاملا انعطاف عملی از خود نشان داده است .
  البته برای جامعه ی شیعی که قرن های متمادی ، از عالمان سنتی و روشنفکر خویش تحلیل دیگری را شنیده و به آن خو گرفته است ، بسیار دشوار است که از واژگانی مثل « قیام حسینی » که به معنی و مفهوم « اقدام مسلحانه و ابتدائی »  و « شورش بر علیه حکومت ستمگر مرکزی » است ، دوری گزیند و یا برداشتی دیگر را که نهایتا « گرفتار شدن یک مصلح در چنگ حکومتی ستمگر » را تصویر می کند و در پی اثبات آن است که؛ « حکومت ستمگر ، به تهاجمی گسترده بر علیه یک منتقد مصلح و صلح طلب اقدام کرد و با تهدید به مرگ و بر هم زدن امنیت وی ، سعی کرد تا او را وادار به تأیید سیاست و حکومت نامشروع خویش سازد و به زور از وی بیعت ( رأی موافق ) گیرد ، تا از مقبولیت او برای تثبیت قدرت خود بهره جوید یا در نبردی نا برابر و تحمیلی ، به دفاع از حقوق اولیه ی انسانی خود و یاران و خانواده اش برخیزد و کشته شود » .
  حسین بن علی (ع) ضمن پای بند بودن به « حفظ آرامش جامعه از طرف خود » ( انّی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما…) البته « حاضر به سرمایه گذاری حیثیّت اجتماعی خویش برای تثبیت قدرتی  که مقبولیت سیاسی نداشت و با روشی ستمگرانه حکومت می کرد ، نبود » . او هرگز نمی پذیرفت که به خاطر زور و تهدید حکومت ، « حق آزادی انتقاد ( امر به معروف و نهی از منکر ) و آزادی انتخاب و رأی » خود را از دست بدهد و مجبور به « تأیید سیاست های ظالمانه گردد » . او راه عدم تأیید حکومت ستم پیشه و مخالفت با سیاست های ظالمانه را منحصر در « اقدام به شورش مسلحانه و براندازی » نمی دانست.
  برای روشن شدن بیشتر این برداشت ، به بازخوانی تحلیلی ( ولی اجمالی ) این واقعه می پردازم و آن را در ضمن چند نکته  توضیح می دهم ؛
۱-  در قضیه ی صلح امام حسن (ع) که به عنوان « ضرورت حفظ جان و مال مسلمین » تحقق یافت ، حسین بن علی (ع) نیز سر انجام به آن رضایت داد و در تمام مدت عمر خود به آن وفادار ماند و لحظه ای به نقض آن نیندیشید و اقدام نکرد .
۲- در تمامی مدت حکومت معاویه ، به عنوان منتقدی صریح اللهجه و صادق ، تند ترین انتقادات را ابراز می کرد و در مقابل سعایت بد خواهان مبنی بر « خطرناک بودن حسین و درپی بر اندازی حکومت بودن وی » به معاویه اطمینان خاطر می داد که هرگز به نقض پیمان اقدام نخواهد کرد ، ولی در همان حال به « امر به معروف و نهی از منکر و پیشنهاد اصلاح سیاست ها » اقدام می کرد و هیچگاه از این مسئولیت الهی و انسانی ، شانه خالی نکرد .
  در آخرین نامه به معاویه ، با شجاعت و صراحتی بی نظیر ، گزنده ترین کلمات برای تحقیر معاویه و سیاست های ظالمانه اش را بکار گرفته و همه ی خبرهای دروغی که بدخواهان ایشان برای تشویش خاطر معاویه و تحریک او برای اقدام مسلحانه علیه امام (ع) جعل کرده بودند را با بیان « سوگند به خدا » انکار می کند . ایشان تصریح می کند که از معاویه و اقداماتش نمی هراسد ولی از این که در پیشگاه خدا و انسان های حق طلب ، به عنوان « پیمان شکن » معرفی شود ، شدیدا پرهیز می کند . ( ۲ ) .
۳-  معاویه از دنیا می رود . حسین (ع) در حالی که به زندگی عادی و سیاسی خویش ادامه می داد ( که حکومت بنی امیه در زمان معاویه نیز ، ایشان را به عنوان منتقدی صلح طلب ولی شجاع وصریح اللهجه ، پذیرفته بود ) ، فرمانی از سوی حاکم جدید به نماینده اش در مدینه می رسد ، که « دوران مدارا با حسین سپری شده و او را باید وادار کرد تا به یکی از دو گزینه ی؛ مرگ یا تأیید سیاست های حاکمیت، تن دهد » .
  این رویکرد جدید حاکمیت ستمگر وقت ، حسین بن علی را به اقدام جدیدی فرا خواند . اقدام جدید حسین بن علی (ع) عبارت بود از ؛ « تصمیم به خروج از مدینه با تمامی افراد خانواده و پناه بردن به حرم امن الهی ، یعنی مکه ی مکرمه » .
  امام (ع) در پاسخ برادرش محمد بن حنفیه ، که از تصمیم امام و علت آن پرسیده بود ، می گوید : « من قصد رفتن به مکه را دارم . اگر امنیت یافتم ، در آنجا اقامت می کنم و گر نه ، راهی دره ها و بیابانها می شوم تا ببینم چه پیش می آید » ( ۳ ) .
  این تصمیم ، ناشی از بررسی شرایط و رویکردهای حکومت در موارد مشابه بود . حکومتی که از گروگان گرفتن بستگان و قتل عام ایشان برای وادارکردن مخالفان به تسلیم ، به عنوان یک حربه ی برای سرکوب مخالفان پرهیز نمی کرد . در چنین شرایطی است که هر انسان عاقل و آشنای به سیاست های رقیب ، به تصمیمی جز آنچه حسین (ع) به آن رسید ، اقدام نمی کرد . قرینه ای که نشانگر وضعیت سیاسی و اشتراک نطر سیاستمداران مخالف آن دوران است را در کاری که از دیگر مخالف سیاسی حکومت ( عبدالله بن زبیر ) سرزد و راهی مکه شد ، می توان دریافت.
  جالب توجه است که مورخان به نکته ای ارزشمند در این مقطع تاریخی اشاره کرده اند که ؛ « حسین (ع) از مدینه خارج شد در حالی که آیه ی ” فخرج منها خائفا یترقب = پس خارج شد از شهر در حالی که هراسان بود و انتظار خطر را داشت ” را مرتب تلاوت می کرد . این آیه در مورد بیان حال موسی (ع) به هنگام فرار از خطر قبطیان ( پس از کشته شدن یک نفر از ایشان به دست حضرت موسی ) بود . همان فراری که منجر به حضور او نزد شعیب و باقی قضایا شد .
  بنابر این، منتقد مصلحی که ازآن پس بنا بر تحملش نبود و حاکمیت ستم ، درپی کشتن او بود ، برای حفظ امنیت خود و خانواده اش و رسیدن به « جایگاهی امن » ، از دسترس حاکمیت خارج می شود تا فرصتی بیشتر برای اندیشیدن و انتظار وقایع داشته باشد .  حسین می دانست که گذر زمان نیز می توانست به روشن شدن فضا کمک کند و قدرت تصمیم گیری صحیح را بالا ببرد .
  مکه ، به عنوان « حرم امن الهی » در باور عموم مسلمانان جای گرفته بود و حاکمیت بنی امیه ، ظاهرابرای اقدام به « شکستن حریم حرم » بیشتر از سایر مکان ها دچار محذور اجتماعی و شرعی بود . دو محذوری که « حتی الإمکان » از سوی حکومت مراعات می شد و البته پس از به حکومت رسیدن یزید ، این ظواهر نیز مراعات نشد .
  بنا بر این ، از منظر یک مخالف سیاسی ، مکه بهترین گزینه برای اقامت بود . هرچند اطمینانی به توطئه ها و اقدامات نامشروع بیشتر وجود نداشت و فقط در مقام مقایسه با سایر موارد ، ترجیح می یافت . مخالفی که « علت اصلی خروجش از مدینه و پناه بردنش به مکه ، حفظ جان ، امنیت و آزادی خود و خانواده اش برای انجام مسئولیت های صلح آمیزو اصلاح طلبانه ی انسانی و الهی بود » و نه هیچ چیز دیگر .
  امام به مکه می رسد و در آن مقیم می شود . برخی سیاستمداران و خیرخواهان همچون « ابن عباس » از علت ترک مدینه و اقامت در مکه می پرسد و آن را تصمیم درستی نمی داند و به امام انتقاد می کند . امام (ع) در پاسخ می گوید : « ابن عباس ! چه می گویی در باره ی گروهی که فرزند دختر پیامبر خویش را از خانه و محل استقرار و محل تولدش و حرم پیامبر و همسایگی قبر و مسجد و محل هجرت او بیرون کرده اند (اخرجوا ) و اورا هراسان و تهدید شده ( خائفا مرعوبا ) وا نهاده اند به گونه ای که نه در مکانی می تواند قرار گیرد و نه به جایگاهی می تواند پناه برد ، اراده ی کشتن او و ریختن خونش را کرده اند ، در حالی که نه به خدا شرک ورزیده است و نه ولایت غیر خدا را پذیرفته است و نه برخلاف روش رسول خدا اقدام کرده است … این گروه مرا رها نخواهند کرد تا اینکه یا برخلاف خواسته ام با آنان بیعت کنم و یا مرا به قتل رسانند … پس من مکه را به عنوان مقر خود قرار می دهم و همیشه در آن خواهم ماند تا وقتی ببینم که اهل مکه مرا دوست داشته و یاری ام می کنند ، پس هرگاه در صدد نابودی و یا ذلت من برآیند ، به جایی دیگر و نزد دیگران می روم … ( ۴ ) .
۴-  در مدت ۴ ماه و اندی اقامت حسین (ع) در مکه ، خبر های ناگواری از توطئه های مختلف حکومت برای ترور امام به گوش می رسید و امنیت خاطر ایشان و خانواده اش را برهم می زد ، که هر انسانی را به تصمیماتی جدیدتر فرا می خواند .
  در همین حال ، مخالفان حکومت در کوفه ، به تصور « قیام حسین بر علیه حکومت » اقدام به نوشتن نامه های مختلف کرده و با دعوت مکرر از ایشان برای مراجعه به کوفه و تشکیل حکومت ، وعده ی حمایت های بی دریغ را دادند .
  حسین بن علی (ع) بیش از دیگر افراد ( همچون عبدالله بن عباس ، عبدالله بن عمر ، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن جعفر ) احتمال عدم پای بندی دعوت کنندگان به مدعیات خویش را می داد و تجربه ی اتفاقاتی که برای پدر بزرگوار و برادر عزیزش در کوفه افتاده بود را پیش چشم داشت ، ولی اگر به لحاظ منطقی و عقلانی ، اندک احتمالی برای تحقق آن وعده ها وجود داشت ( که داشت ) ، حسین می بایست آن را جدی بگیرد و به آن بیندیشد ، چرا که در یک طرف ، جدی شدن اقدام به ترور در حرم امن الهی بود ( یعنی شکسته شدن حریم حرم بخاطر حسین ) و یک طرف احتمال « پیدا شدن مأمن و پناهگاهی برای خود و خانواده و رسیدن به اهداف پاک » .
  امام (ع) برای اطمینان خاطر بیشتر از میزان جدی بودن ادعاهای کوفیان ، ابتدا مسلم بن عقیل و سپس قیس بن مسهر را روانه ی کوفه کرد . نامه ی مسلم به امام در تأیید عزم کوفیان و بیعت آنان با حسین،احتمال دست یابی به« محیط امن »را نزد حسین (ع)و همراهانش تقویت کرد و به همین خاطر ،پس از اطلاع از جدی شدن نقشه ی ترور ایشان در مراسم  عرفات یا منی ، به ناچار از مکه خارج شد و در برابر توصیه های دیگران به عدم خروج ، گفت :« لأن اقتل علی تلّ اعفر ، احبّ من ان اقتل بها = اگر در روی تلی از خاک یا رمل بیابان کشته شوم بهتر است از این که در حرم امن الهی کشته شوم » ( ۵ ). همین مطلب با عباراتی دیگر ، در « تاریخ طبری ۳/۲۹۵ . تاریخ ابن عساکر/۲۱۲ » نیز نقل شده است (۶ ) .
  این سخن ، فقط از انسانی چون حسین بر می آید که حاضر می شود تا امنیّت خویش را به خطر بیاندازد ولی امنیّت جایگاهی که خدایش آن را حرم امن برای همه ی مخلوقات قرار داده است را به خاطر حفظ جان خویش مواجه با خطر نکند تا همچنان حریم امنی برای بندگان خدا باشد ، حتی اگر حسین (ع) در بیابان ها کشته شود .
  مطلب دیگر این که ، علیرغم اطلاع توصیه کنندگان از نامه ی اهالی کوفه به امام ، حسین بن علی نگفت که ؛ « چون مردم کوفه از من خواسته اند ، به طرف کوفه می خواهم حرکت کنم » بلکه سخن از ترور و کشته شدن و آواره ی دشت و بیابان و درّه و کوه شدن به میان آورد . یعنی امید چندانی به تحقق ادعاهای کوفیان نداشت .
  در حقیقت ، تنها مجوّزی که حسین را وادار به خروج از مکّه ( در آستانه ی مراسم حجّ ) می کرد ، حفظ حرمت حرم امن الهی بود و نه اجابت دعوت مردم کوفه ( که اگر آن هم می بود ، تفسیری جز کوشش برای رسیدن به امنیت خود و همراهان را بر نمی تافت ) .
  ایشان در پاسخ یکی دیگر از خیر خواهان می گوید : « ان بنی امیه اخذوا مالی فصبرت و شتموا عرضی فصبرت و طلبوا دمی فهربت . و ایم الله … لتقتلنی الفئه الباغیه … = بنی امیه اموال مرا گرفتند و من صبر کردم ، آبروی مرا مورد تعرض قرار دادند و تحمل کردم ، و خونم را خواستند بریزند که من فرار کردم . قسم به خدا … این گروه ستم پیشه مرا خواهند کشت » ( ۷ ) .
۵- برای کاروان سالاری که می گوید : « در بیابان ها … می گردم تا ببینم خدا چه می خواهد و چه رقم می زند » مناسب نیست که کاروان را بدون مقصد مشخصی در بیابان ها بگرداند . از این روی ، حسین (ع) عزم کوفه می کند تا آن احتمال اندک باقی مانده را آزمایش کند . آزمایشی که اگر انجام نمی داد ، تا قیامت ، ملامت می شد که « چرا آزمایش نکرد ؟ شاید این بار با دفعات پیش متفاوت می شد » ( همان گونه که به فاصله ای اندک از واقعه ی عاشورا ، در « قیام توابین » همین کوفیان بر علیه حکومت یزید شوریدند و مسئولان جنایات عظیم عاشورا را مجازات کردند و نتایج متفاوتی را رقم زدند ) . اما آن سخن به یاد ماندنی ، بر ملا می کند که حسین ، کمترین امیدی به کوفیان آن روزگار و دعوتشان نداشت و شرایط واقعی سیاست و اجتماع را بر علیه خویش ارزیابی می کرد .
  این انتخاب از سر ناچاری ( تا وقتی خبر شهادت مسلم را دریافت نکرده بود ) تنها گزینه ی عقلانی و ممکن بود ولی پس از شهادت مسلم ، اینگونه نبود و به همین خاطر با همراهان خود مشورت می کند که چه باید کرد ؟ و تصمیم اکثریت به ادامه ی راه است ، تا با حرّبن یزید ریاحی مواجه می گردند .
۶- در اوّلین مواجهه با سپاه حرّ ، در دو نوبت نماز ظهر و نماز عصر ( که از سوی ائمّه ی هدی ، جداگانه اقامه می شد ) خطاب به سپاه حرّ می گوید : « … و ان لم تفعلوا و کنتم کارهین لقدومی علیکم ، انصرفت الی المکان الذی اقبلت منه الیکم = … اگر مایل به آمدن من به کوفه نیستید ، از شما دور می شوم و به محلی باز می گردم که از آنجا به سوی شما آمدم » و تکرار می کند که ؛ « اگر از نظرتان در مورد دعوت از من برگشته اید و اکنون موافق آن نیستید ، از شما دور می شوم » ( ۸ ). این تکرار و دوباره گویی در یک نیمروز ، نشانگر عزم جدّی امام حسین (ع) برای پرهیز از رویارویی و خون ریزی بین مسلمانان بود و هدف حقیقی امام را آشکار می کرد .
  این سخنان را در گفت و گوی اختصاصی با حرّین یزید ریاحی نیز در میان می گذارد که مورد قبول او قرار نمی گیرد و امام با ناراحتی به او پرخاش می کند .
  گمان نمی کنم کسی در صداقت وجدّیت امام نسبت به این پیشنهاد ( برگشتن و رفتن به جایگاهی که امنیّت خود و خانواده اش تأمین شود ) تردیدی داشته باشد و روشن است که پیشنهاد دهنده ، درپی خدعه و فریب رقیب نیست و پیشنهاد او نشانگر عزم جدّی بر بازگشت و رقم زدن تاریخ به گونه ای دیگر است ، هرچند طرف دیگر انتخاب ، به این امر رضایت نداد و آنچه نمی باید شد ، اتفاق افتاد .
۷- در مذاکراتی که امام (ع) با عمربن سعد  داشت ، توافق کردند که امام به طرف مرز ها حرکت کند و به مدینه یا کوفه نرود و حکومت هم مزاحم ایشان نشود ، و این توافق در نامه ی عمربن سعد به ابن زیاد منعکس شد و ابتدا مورد قبول وی واقع گردید ولی شمربن ذی الجوشن اورا از این تصمیم منصرف کرد و پیشنهاد ؛ « یا جنگ و کشته شدن یا بیعت » را همراه شمر به کربلا ارسال کرد که البته برای آزادمردانی چون حسین (ع) و یاران فداکار و جوانمردش ، به منزله ی رد پیشنهاد صلح آمیز آنان و « اجبار بر پذیرش رویارویی خونبار » بود که ناگزیر از پذیرش آن شدند .
  ایشان در جواب سفیر عمربن سعد ، می گوید : « … فإن کرهونی انصرفت عنهم من حیث جئت = اگر مردم کوفه علاقه ای به من ندارند ، بر می گردم به جایی که از آنجا آمدم » ( ۹ ) .
  عمربن سعد در نامه اش به عبید الله بن زیاد ، به این سخن امام (ع) استناد می کند که ؛ « … فأما اذ کرهونی فبدا لهم غیر ما اتتنی به رسلهم ، فانا منصرف عنهم = اگر تمایلی به رفتن من به کوفه ندارند و نظرشان از آنچه که در نامه ها و پیغام ها یشان بود برگشته ، من از آنان دور می شوم » ( ۱۰ )
۸- از اولین بیانات حسین بن علی (ع) در صبح روز عاشورا ، سخنان نسبتا بلند او در برابر سپاه حکومت ستم پیشه بود که پس از یادآوری دعوت کوفیان و نسبتش با رسول خدا و موارد ضروری دیگر ، با استدلال بر صلح طلبی خود و جنگ طلبی حکومت ، آشکارا می گوید : « … فدعونی انصرف عنکم الی مأمنی من الأرض = … رهایم کنید تا از شما دور شوم ( کاری به شما نداشته باشم ) و به سوی پناهگاهی امن در روی این زمین بروم » .
  ایشان در همین روز و با همین منطق می گوید : « أ أنا جئت الی محاربتکم ام انتم جئتمونی الی محاربتی = آیا من به جنگ شما آمده ام یا شما به جنگ من آمده اید ؟ آیا من راه را بر شما بستم یا شما راه را بر من بستید ؟ » و …
  آیا اگر حرکت امام از آغاز خروج از مدینه یا از هنگامه ی خروج از مکه به سوی کوفه ، برای اقدام نظامی و شورش بر علیه حکومت ستم بود ، ایشان می توانست با این صداقت و صلابت ، حکومتیان را جنگ طلب و خود را صلح طلب معرفی کند ، آنهم در آخرین ساعات زندگی و جدی ترین صحنه های آن ؟!! آیا این بیانات پر از حقایق تلخ ، که سپاه حریف را از خواب غفلت بیدار می کند و آنان را در برابر وجدان خویش قرار می دهد ( و سبب بازگشت امثال حرّ بن یزید ریاحی می شود ) فاقد حقیقت است ؟!!
  اگر حقیقتا ، امام (ع) برای سرنگونی حکومت یزید ، به جهاد و اقدام مسلّحانه پرداخته است ، آیا می توانست با این بیانات ، به تحریک وجدان مخالفان بپردازد که به توبه ی برخی از آنان منجرّ شود ؟! آیا امثال حرّبن یزید ریاحی و عمربن سعد و سایر افراد حاضر درسپاه مخالف ، در پاسخ ایشان نمی گفتند که ؛ « تو راه را بر حکومت بستی و جنگ را آغاز کردی » !!
  مگر سخن طرفداران امروزین ایشان این نیست که « حسین بن علی بود که ظلم وستم یزید و بنی امیّه را تحمل نکرد و بر علیه آنان شورش مسلّحانه کرد و برای رسوا ساختن آنان ، خود و یارانش به شهادت رسیدند و خانواده اش به اسارت رفتند تا پیام قیام حسینی را به گوش شامیان و جهانیان برسانند » . مگر آنان نمی گویند که ؛ « امام (ع) با علم به شهادت و کشته شدن در راه دفاع از دین خدا این سفر را آغاز کرد ؟ » . آیا مفهوم این ادعا ها این نیست که ؛ « سخنان حسین در روز عاشورا ، ظاهر سازی و مظلوم نمایی است ، و الاّ حقیقتا او مأمور به این کار بود و برای انجام مأموریت خویش به اقدامی مسلحانه دست زد ؟!! » .
  آیا از نظر ناظران بی طرف ، اینگونه تحلیل ها ، نشانگر  عدم صداقت امام (ع) نیست ؟ آیا پژوهشگران غیر مسلمان تاریخ اسلام ، حق را به مخالفان امام (ع) نخواهند داد و ایشان را متهم به فریبکاری نمی کنند ؟!!
  آیا طرفداران آن حضرت ، ذرّه ای در صداقت و حقیقت تلخی که نشانگر شدّت مظلومیّت نهفته در این بیانات است ، تردید می کنند ؟ آیا صداقت و مظلومیّت امام (ع) نشانگر صحّت ادّعای « صلح طلبی امام و جنگ طلبی رقیب ستمگر ایشان » نیست ؟
  آیا اگر حرّبن یزید ریاحی ، یا عمر بن سعد یا عبید الله بن زیاد  با پیشنهاد امام (ع) موافقت می کردند و حکومت وقت ، ایشان را آزاد می گذاشت تا به جایگاهی امن برود ، امام و همراهانش از کربلا خارج می شدند یا خیر ؟ آیا باز هم انگیزه ای برای رویارویی امام با حکومت باقی می ماند یا خیر ؟
  پاسخ طرفداران نظریه ی رایج ، باید منفی باشد ، چرا که در آن صورت ، نه امام در کربلا به شهادت می رسید ( در این نوبت ) و نه قیام حسینی بر علیه حکومت یزید اتفاق می افتاد ( لا اقل در این مقطع زمانی ) و نه خانواده ی او به اسارت می رفتند ، در حالی که نظریه ی رایج ، همه ی این اتفاقات را « ازجانب رسول الله (ص) و یا رؤیای صادقه ی امام (ع) » پیش بینی شده فرض می کند و بنا براین ، اقدام برای عدم تحقق آن را خلاف مشیّت الهیّه و وظیفه ی غیر قابل تغییر امام ، ارزیابی می کنند .
  می پرسند که ؛ « روایاتی که در مورد اطلاع ایشان از شهادت و محل آن و نامه نوشتن به اهالی بصره و به یاری طلبیدن آنان ( پس از دعوت کوفیان و پذیرش امام ) و برخی بیانات دیگر که با تحلیل رایج همخوانی دارد را چه می کنید ؟ » .
  در پاسخ می توان گفت : « بسیاری از روایات یاد شده ، فاقد سند معتبر اند و اگر مورد خاصی پیدا شود که اعتبار سندی آن کامل باشد ، باید با مجموعه ی سخنان و تاریخ معتبر هماهنگی داشته باشد و گرنه قابلیت استناد نخواهد داشت » .
  باید توجه داشت که در پذیرش وقایع سرنوشت ساز تاریخ ، نمی توان به شیوه ای که در مورد مسائل استحبابی شرعی مسامحه می شود ، تسامح کرد و هر امر تحقیق نشده ای را پذیرفت ، چرا که وقایع تاریخی ، الگو سازی می کنند و محبت ها و کینه ها را می آفرینند و درس ها ی مثبت و منفی به افراد و جوامع بشری می دهند . هرگونه تسامح در این امر ، می تواند به ایجاد دشمنی های مستمر ، و فتنه های گوناگون و ماندگار منجر شود و جوامعی را به انحطاط بکشاند و یا به تحریف وقایع و داوری های نادرست منجر شود و حق و حقوقی را ضایع گرداند و ظلم و ستمی را استمرار بخشد . به همین دلیل باید با دقت کامل ( حتی المقدور ) به بررسی تاریخ پرداخت و سره و ناسره ی آن را باز شناخت و مبتنی بر نتایج علمی به ارزیابی پرداخت ، تا حق ، احقاق شود و باطل از میان برود .
  در مورد نامه به اهالی بصره ( اگر وجود آن اثبات شود ) ، همان تحلیلی که در مورد نامه ها و احتمالات مربوط به ادعای کوفیان و تصور امام از مجمو عه ی حوادث و وقایع ارائه شد ، تکرار می شود و مشکلی برای برداشت و تحلیل « صلح طلبی و پناه جویی امام » پدید نمی آورد .
  نتیجه ای که از این بررسی به دست می آید این است که ؛ حسین بن علی (ع) هیچ اقدام تهاجمی بر علیه حکومت یزید انجام نداد ، بلکه پس از تجاوز و تهاجم آنان ( و تلاش فراوان امام برای اطمینان دادن به حاکمان ستم پیشه مبنی بر عدم عزم بر اقدام خشونت آمیز وبراندازانه و به بن بست رسیدن مذاکرات ایشان بخاطر خیره سری رقیب ) و منحصر شدن گزینه های امام به خاطر رویکرد حکومت ، به « نبرد یا تسلیم زور و ستم گردیدن و امضای سیاست های نامشروع و ستمگرانه » ، برای دفاع شخصی از حقوق اولیه ی انسانی خود و خانواده اش ، به آن نبرد  نابرابر ، تحمیلی و مظلومانه تن داد تا این حقیقت را تصدیق کرده باشد که در دو راهی « عزّت یا ذلّت » باید عزّت را برگزید و از هزینه ی سنگین آن ، هراسی به دل راه نداد ، حتی اگر به قتل آدمی منجرّ شود و خانواده ای به اسارت روند .
  عزّت « آزادگی و حق طلبی » و صلح و اصلاح طلبی در روابط اجتماعی و سیاسی و نقد و انتقاد مستمرّ حاکمان در قالب « امر به معرف و نهی از منکر » برای جلوگیری فرهنگی از تسلّط اشرار بر سرنوشت جامعه ی بشری ، در منطق تمامی حق طلبان و خصوصا حسین بن علی (ع) با هیچ بدیلی قابل مبادله نیست .
  مطمئنا امام حسین (ع) در مذاکرات خویش ، حق نقد و امر به معروف و نهی از منکر را از خود سلب نکرده بود و تنها در پی ایجاد اطمینان و اعتماد برای حکومت ، نسبت به عدم اقدام مسلحانه از سوی خویش بود .
  این « رویکرد صلح جویانه و اصلاح طلبانه که مبتنی بر اصول اخلاقی و وفاداری به احکام شریعت محمدی (ص) است ،  آشکارترین اصل حاکم بر رفتار حسینی » بوده و حتی اگر یکی از نقل های متواتر یاد شده ، از ایشان صادر شده باشد ، برداشت رایج که چهره ای « جنگ طلب » از امام (ع) ارائه می کند را مردود می سازد .
  عقبه بن سمعان نقل می کند که ؛ « من با حسین از مدینه تا مکه و از مکه تا عراق همراه بودم و تمامی سخنان او را در مکه و عراق و مسیر بین راه را شنیدم و سوگند به خدا که او بیعت با یزید را هرگز نپذیرفت و پیشنهاد مرزبانی را نیز به حکومت او نداد . لیکن سخن او این بود که میگفت : مرا رها کنید تا بروم دراین زمین پهناور و ببینم که مردم چه کار خواهند کرد » . (  ۱۱ ) .
 بنا براین اگر امام (ع) به جایگاهی امن می رسید ، همچنان به امر به معروف و انتقاد از سیاست ها در قالبی صلح آمیز ، ادامه می داد و از بیعت با یزید و امثال او ، پرهیز می کرد . به عبارت دیگر ؛ انجام امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح مسیر امت اسلام و تلاش برای تحقق سیره ی پیامبر خدا (ص) و امیر مومنان علی (ع) منحصر به قیام مسلحانه نبوده و نیست و حسین بن علی (ع) به این حقیقت واقف بود و به همین جهت ، کسی نمی تواند منکر انجام این مسئولیت انسانی و الهی از سوی امام (ع) در زمان حکومت معاویه باشد ( که هرگز به اقدام مسلحانه نیانجامید ) .
  مطمئنا امکان تحقق همان سیاست و روش گذشته ی امام (ع) در دوران حکومت یزید نیز وجود داشت ولی این تصمیم یزید و مشاوران جنگ طلب او بود که به سرنوشتی مغایر با زمان معاویه منجر شد و حسین صلح طلب ، عزیز ، آزادی خواه ، منتقد ، اصلاح طلب و پرهیز کننده از درگیری فیزیکی و خون ریزی بین آدمیان و خصوصا مسلمانان را ناگزیر از تن دادن به « جنگی تحمیلی و شدیدا نابرابر » کرد که همگان به نتیجه ی آن واقف بودند . نتیجه ای که هر تحلیل گری به آن می رسید و محتاج محاسبات پیچیده برای پیش بینی وقایع نبود ، بلکه حسین و یاران حسین و خیر خواهانی که او را نصیحت می کردند ، همه به آن فکر کرده و با صدای بلند از تحقق آن پرهیز داده بودند که همانند بسیاری از اتفاقات ناگوار تاریخ زندگی بشر ، این صحنه ی دلخراش و بسیار ناگوار تاریخ اسلام نیز اتفاق افتاد و هشدارها مؤثر واقع نشد .