۱۳۹۳ تیر ۵, پنجشنبه

فصل اول: بنی امیه و مکر آنان با اسلام


فصل اول: بنی امیه و مکر آنان با اسلام

دلفین، یک مسلمان شیعه

چکیده

مجید نواندیش : هدف اصلی از انتشار این پژوهش، بریدن ریسمان ظاهری اتصال اسلام محمدی با حکومت کنونی طاغوت در ایران به استعانت از پروردگار و با استفاده از  قران و  عترت می باشد. در این فصل، مکر بنی امیه و بنی امیان در مخفی داشتن شرک شناسانده می شود. همچنین به شعب آن ریا، نشانه های آن نفاق، مجسمه سازی و صورتگری، تملق و چاپلوسی پرداخته می شود. انشاء الله در فصول آینده به حکومت طاغوت، توصیف شیعه واقعی، اخلاق و پایه های اسلام، عالم نماهای مذهبی (روحانیون و مجتهدان کنونی) و حکومت کنونی طاغوت در ایران که مثل بنی امیه، بنی زیاد، بنی مروان همگی  هستند و نیز عصر ظهور و علایم ظهور پرداخته می شود.

مقدمه

اصل قران، عترت، می باشد و هر آنچه خلاف آن، ارزش و اعتباری بر آن نیست، هر کس که بگوید. خاموش ماندن در عصر کنونی راحت و سزاوار است، اما تکلیف خود را در نوشتن این مباحث تشخیص دادم. امید است که این مباحث روشنایی برای هدایت در این عصر وااسفا برای دیگران باشد. قرائتی از اسلام حقیقی ارائه نماید و مکر و فریب واقعی حکومت طاغوت ایران را بر ملا نماید. آنان را رسوا کند و ریسمان اتصال آنان و اسلام را قطع نماید تا شاید دل مردم با اسلام نرم گردد. جوینده ای هستم به دنبال اسلام راستین و حقیقی! خطاها و اشتباهات این مقالات از قرائت من است نه از اسلام.

1.     1.        توحید

هدف از بعثت پیامبران توحید بوده است. دعوت به دو چیز میان همه پیامبران مشترک بوده است: توحید و معاد. گاهی مردم بت ها را شریک قرار می داده اند، گاهی حکومت طاغوتی مانع توحید بوده است. نقطه مقابل توحید، شرک و کفر است. آیا ما مسلمانان اکنون از شرک و کفر مبری هستیم؟ شرک هم انواع، مراتب دارد.
پیامبر اکرم (ص) می فرماید: نیت شرک در میان امت من از راه رفتن مورچه سیاه بر روی سنگی صاف در شبی ظلمانی مخفی تر است.
امام صادق (ع) می فرمایند: بنی امیه تعلیم ایمان را برای مردم آزاد گزاردند ولی تعلیم شرک را آزاد نگذاردند تا اگر مردم را بر شرک وادار کردند آن را نشناسند.[1]
امروزه آدم ها، روحانیون مذهبی بت های امروز ما شده اند. آنان نقش بت را پیدا کرده اند. در حکومت ایران، روحانیون مذهبی نقش بت ها را پیدا کرده اند.
اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَـهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ[2]
آنها دانشمندان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را خدايانى به جاى خداوند (در اطاعت بى‏قيد و شرط دستوراتشان) اتخاذ كردند، در حالى كه مأمور نشدند جز به آنكه خداى يگانه‏اى را بپرستند كه معبودى جز او نيست، منزه است از آنچه شريك او مى‏سازند
یکی از صحابه امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) شک از بنده است، از امام می‌پرسد: آیا واقعاً علماء یهود از آنها می‌خواستند که شما ما را بپرستید؟ امام در جواب می‌گویند: «لاوالله» نه به خدا سوگند ! نه عالمان دینی‌شان می‌گفتند ما را غیر از خدا بپرستید و نه اگر چنین می‌گفتند مردم قبول می‌کردند. آن گاه صحابه می‌پرسد: پس چرا قرآن چنین می‌گوید؟ امام در جواب می‌گویند: اینها معامله‌ای را که انسان با خدا باید انجام دهد با علمای دین‌شان می‌کردند.
تنها خداست که باید سخنانش را بلادلیل پذیرفت. وشما سخن هر کسی را بلادلیل بپذیرید او را پرستیده‌اید. تعبدگرایی به این صورت شرک است. بت‌پرستی است. ما حق نداریم غیر از خدای متعال سخن کس دیگری را بلادلیل قبول کنیم. تنها خداست که : «لایسئل عمایفعل» تعبیر «وهم یسئلون». فقط خداست که از او نمی‌پرسند که چرا کردی؟ چگونه کردی؟ چون کردی؟ اگر سخن روحانیون را هم بدون دلیل پذیرفتیم در واقع روحانی‌پرست شده‌ایم[3].

2.     2.       توحید

از شعب توحید، توکل به پروردگار و  خوف و رجاء فقط از پروردگار می باشد.

1.        2.1.     توحید ربوبیت

2.        2.2.    بعثت تبلیغی پیامبر اسلام

بنی امیه در عصر جاهلي از توانگران قريش بشمار مي‌آمدند و تجارت‌پيشه بودند و با قبائل ديگر براي كسب تصدي منصب‌هاي كعبه و به رخ كشيدن برتري شان، درگيري داشتند. حرب پسر امیه از بزرگان مكه بشمار مي‌رفت و به خاطر مقام و منزلت عبدالمطلب ( بزرگ خاندان بني‌هاشم ) به وي حسادت مي‌ورزيد. اين مخالفت‌ها در زمان پيغمبر ميان آن حضرت و ابوسفيان پسر حرب و بعد ميان امام على عليه‌السلام و معاويه و يزيد بن معاويه و حسين بن على عليه‌السلام ادامه داشت.
بسیاری از مورخین و محدثین معتبر سنی و شیعه نوشته و روایت کرده اند، و از جمله مسعودی در مروج الذهب می نویسد: چون عثمان بن عفان که از بنی امیه بود به خلافت رسید با جمعی از بنی امیه وارد خانه اش شد. در آن هنگام ابوسفیان که نابینا شده بود به حضار گفت: آیا غیر از بنی امیه کسی در میان شما هست؟ حضار گفتند: نه، ابوسفیان گفت: ای بنی امیه! خلافت اسلامی را مانند گوئی بازیچه خود قرار دهید که قسم به کسی که ابوسفیان به او سوگند یاد می کند من پیوسته آن را برای شما می خواستم و از این پس حکومت اسلامی به وراثت به کودکان شما می رسد[4].
در مقابله با این رویکرد بود که امام علی علیه السّلام با ردّ این تمایلات قومی، عناصری چون ایمان، اخلاص، حقانیت و هجرت را به عنوان ملاک‌های برتری بنی‌هاشم بر بنی‌امیه معرفی کردند[5].
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) از همان آغاز بعثت به مردمان هر عصر و نسلی فرمودند: «یا ایها الناس قولوا لا اله الا الله تفلحوا» - بگویید: لا اله الا الله [تا] رستگار شوید. حال عده‌ای (آن هم به نام اسلام و ذکر) مدعی می شوند که نگویید «لا اله الا الله» تا به امتحانات سخت دچار نشوید؟!
اساساً همه‌ی دعوت انبیای الهی و امتحان‌های الهی برای این است که مردمان به «لا اله الا الله» پی ببرند و در گفتار و عمل به صورت مکرر و پیوسته متذکر این معنا باشند تا رستگار شوند. لذا این ذکر حلال مشکلات و معضلات در دنیا و آخرت است و نه سبب بروز آنها[6].
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: دو چیز موجب دو چیز است: یکی مرگ با شهادت به «لا اله الا اللّه» که سبب ورود به بهشت است و دیگر، شرک که مردن با آن باعث دخول به جهنم است[7].
نبیّ اسلام فرمود: بها و قیمت بهشت «لا اله الا اللّه» است[8].

3.     3.      شرک

3.        3.1.    شرکت در عبادت: ریا

منشاء ریاء حب دنیا و طمع می باشد.
از پیامبر اسلام (ص) پرسیدند: چگونه انسان با خداوند خدعه می‌کند فرمود:«به امر خداوند عمل می‌کند و از این عمل، غیر خدا را قصد می‌کند بنابراین از ریا و تظاهر بپرهیزید که ریا، شرک است[9].
هرگونه ریایی شرک است، هر کس برای مردم کار کند پاداشش به عهدۀ مردم است و هر کس برای خدا کار کند ثوابش بر خداست[10].
بزودی روزگاری بیاید که باطن مردمانش خراب باشد و ظاهرشان نیکو گردد و دست طمعشان به دامن دنیا دراز شود از پاداشی که در نزد خداست خود را بی نیاز دانند و دینشان با ریاء توام گردد، خوفی در دلشان راه ندارد، همه آنها را خدای متعال به عذاب خود گرفتار می سازد و خدا را چون غریق در گرداب هلاک می خوانند ولی تیر دعاشان بهدف اجابت نمی رسد[11].
وقتی خوارج از شهر کوفه خارج شدند و در بیرون شهر خیمه زدند و تعداد آنها بیش از یکهزار نفر شد حضرت، محمد بی بکر را فرستاد تا اتمام حجت کند و به ایشان بگویند که تا تاریخ مشخص شده به شهر بر گردند و آشوب نکنند وگرنه بعنوان کافر آنها را گردن می زند. محمد رفت و تا ظهر برگشت و گفت پیرمردانی ریش سفید که جای مهر روی پیشانی آنها بود و دائماً در سجاده نشته اند و ذکر خدا می گویند و قرآن می خوانند چگونه می توانند کافر باشند ایشان جای مهر پیشانیشان همچون زانو های شتر پینه بسته است ... محمد به شک افتاد و علی برای او ثابت کرد کسی که ریا می کند و حقیقت را می پوشاند و در پشت لباسی از اسلام تیشه به ریشه اسلام می زند او از منافق بدتر است[12]
امام صادق علیه السلام در روایات بسیاری، اعمال حسنه و عبادات بنی امیّه و بنی عباس و پیروان آن ها را به حکم صریح قرآن در بسیاری از آیات باطل اعلام کردند و به اصحاب خود فرمودند: گول این گریه ها و طول رکوع ها و سجودها و روزه و حجّ و زکات را مخورید که اینان به خاطر قبول حکومت بنی امیّه و بنی عباس مشرکند و عملی از آنان در روز قیامت پذیرفته نیست[13]!
از جمله جاهایی که حداکثر ریا در آنها واقع می شود، نظر، خوردن، گفتار، راه رفتن، همنشینی، پوشاک، خندیدن، نماز خواندن، حج گذاردن، جهاد کردن، قران خواندن و سایر عبادات ظاهری است و کسی که باطنش را برای خدا خالص، قلبش را خاشع کند و ... متوجه گردد مردی با اخلاص شود[14].

4.        3.2.   تملق و چاپلوسی

یکی از رذایلی که ... اثرات ناگواری بر زندگی دینی و دنیایی شخص می‌گذارد و او را از نظرها ساقط و از درجه اعتبار پایین می‌­آورد چاپلوسی و تملق­‌های بی‌جایی است که شخص مرتکب آن شده و آبرو و حیثیت خود را به حراج می‌گذارد که این خود نشان از شرک خفی در نهاد او دارد[15]. منشاء تملق و چاپلوسی جلب قلوب فردی قویتر از خود است که آن را موثر در اموری می داند که بدان طمع دارد یا بدان وابسته است.
طبق گفته روانشناسان یکی از مهم‌ترین خطراتی که می‌تواند هر جامعه‌ای را به ورطه نابودی ارزش‌ها کشانده و آن را از مرتبه جوامع انسانی به مرتبه جامعه حیوانی برساند بی‌گمان رواج ضدارزشی به نام تملق و چاپلوسی است. در جامعه‌ای که افراد ضعیف النفس و حقیر احساس می‌کنند می‌توانند از راه تعریف و تمجیدهای بی‌قاعده و عاری از حقیقت، خود را به صاحبان مقام و موقعیت نزدیک کرده و به اهداف خود برسند، آرام آرام راه تعالی و پیشرفت‌های مادی و معنوی بسته شده و ارزش‌های موجود در آن جامعه به ورطه نابودی می‌افتند.
در تفسیر نماز، سوره حمد، الحمدلله گفته اند حمد و ثنا مختص پروردگار است. اما تشکر نه حمد و ثناء از بندگان مجاز است.
رسول مکرم اسلام(ص) در توصیف انسان مومن می‌فرمایند: لیس من خلق المومن الملق: تملق از منش و اخلاق انسان با ایمان نیست.
امیرالمومنین (ع): پس با من چنان که با پادشاهان جبار سخن می‌گویند حرف نزنید و چنان که از آدم‌های خشمگین کناره می‌گیرند دوری نجویید و با ظاهرسازی با من رفتار نکنید. بعلاوه می فرمایند:: شایسته است انسان عاقل خویشتن را از مستی ثروت و مستی قدرت و مستی علم و دانش و مستی تمجید و تملق و از مستی جوانی مصون نگاه دارد زیرا هر یک از این مستی‌ها بادهای مسموم و پلیدی دارد که عقل را زائل می‌کند و آدمی را خفیف و بی‌شخصیت می‌نماید.
در نامه پنجاه و سوم نهج البلاغه مشهور به عهدنامه مالک اشتر خطاب به یار باوفای خود و تمامی حاکمان اسلامی می‌فرمایند: تا می‌توانی به پرهیزکاران و راستگویان بپیوند و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستایند و تو را برای اعمال زشتی که انجام داده‌ای تشویق نکنند که ستایش بی‌اندازه خودپسندی می‌آورد و شخص را از عزت دور می سازد. علی(ع) در نامه خود به مالک اشتر او را سفارش می‌کند که تا می‌تواند انسانهای منتقد را به خود نزدیک گرداند: از میان مردم کسانی را برای یاری و مشورت انتخاب کن که در حقگویی از همه صریح ترند و در آنچه را که خدا برای دوستانش نمی‌پسندد تو را مددکار نباشند چه خوشایند تو باشد یا نباشد.
اجازه انتقاد دادن چه حق چه ناحق، باب حقگویی است. اگر کسی باب را بست، دیگر صدای حق هم به گوشش نخواهد رسید. تملق عزت نفس و اراده و اقتدار فرد متملق را از میان می‌برد و طرف مقابل را دچار تکبر و غرور می‌کند.
در حدیثی دیگر از پیامبر اسلام(ص) آمده است: به دهان چاپلوسان خاک بپاشید.
روانشناسان تملق و چاپلوسی را افت انسانیت دانسته اند. بخشی از ترویج این رفتار ناپسند }تملق و چاپلوسی} به دلیل انتظار طرف مقابل برای تعریف و تمجید از سوی دیگران است اما بهترین شیوه مقابله با این نوع رفتار‌ها اجازه ندادن به فرد متملق است[16]. اگر آحاد جامعه اسلامی و به ویژه مسئولین اجتماع در رده های گوناگون خواستار تعالی و پیشرفت جامعه هستند باید بدانند که لازمه نخست این امر میدان دادن به انسانهای منتقد است که در انتقال دلسوزانه زبان تیز و گزنده داشته و در بازگویی کجی ها و ناراستی ها از هیچ کس جز خداوند پروایی ندارند ابوذر صفتانی که بی خوف و واهمه در برابر ناراستی ها و کجیها می ایستند و روش اسلامی انسانی پیامبر (ص) را به کجروان یادآور می شوند و نه (نان به نرخ روز خورهایی) که آنچه برایشان مهم نیست تعالی جامعه و رسیدن به کمالات مادی و معنوی است و تنها به منافع خود می اندیشند و بس.
امام علي (ع) : هرکس از خود بدگويي و انتقاد کند خودش را اصلاح کرده و هرکه خود ستايي کند و خودش را پاک شمرد خودش را نابود نموده است[17].

5.                 3.2.1.        ‏ مرید و مرادی

رسول خدا (ص): هیچیک از شما ایمان نمی آورد مگر در صورتیکه خدا و رسول را از سایرین محبوب تر سازد.
سید الشهدا, (ع): پروردگارا! تویی که بیگانگان را از دلهای دوستانت دور ساختی، چنانکه جز ترا دوست ندارند و بدیگری پناهنده نشوند و ...[18].
مرید پروری نتیجه انحرافی است که توسط برخی جریانهای صوفیه در ایران و سایر نقاط جهان ایجاد شد ‏و ‏اصولاً در تفکر صوفیه شرط یک سالک حقیقی، تسلیم محض در برابر اوامر و گفته های مرشدان و ‏اقطاب ‏است؛ و این یعنی از میان رفتن عقل و تصمیم فردی و مستحیل شدن و بی اراده گشتن انسان در ‏مقابل فردی ‏دیگر که خود نیز از خطا و اشتباه مبری نیست[19].
در تاریخ می خوانیم صفویان از خانقاه شیخ صفی برخواستند. آنها
طبق تاریخ، صفویان از خاندان های برجسته تصوف بودند. در تصوف رابطه مرید و مرادی برقرار بود. کم کم علایق شیعی – صوفی پدید آمد و آن روی خانقاه شیخ صفی هم اثر گذاشت. یک گذر از تصوف شیعی به تشیع صورت گرفت و در انتها فقها دخالت زیادی در حکومت پیدا کردند[20]
عارفان عاشق، قلب انسان را جایگاه حب خدا و رسول و ائمه هدی بالتبع آن می دانند. حب دگر در آن راه ندهند. حب های دگر تبعی هست. اسمی نیست. اصل حب مال خدا و رسول خدا است. به تبع آن دوستی و مودت میان محبان خدا و  رسول خدا و ائمه هدی هم در دل بوجود می آید. اما تسلیم و مقهور غیر از خدا و رسول بودن از مظاهر شرک است. خداوند تو را آزاد آفریده است.
يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذين تدعون من دون اللّه لن يخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له و ان يسلبهم الذباب شيا لا يستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب
اى مردم مثلى زده شده گوش بدان داريد: آن كسانى كه سوى خدا مى خوانيد هرگز مگسى خلق نكنند و گر چه در اين باب همكارى كنند و اگر مگسى چيزى از آنها بربايد نمى توانند از او باز بستانند، طالب و مطلوب هر دو ناتوانند[21].
روانشناسنان رابطه مرید و مرادی را مضر برای اجتماع و آن را سبب تعطیلی عقل و  فکر و تعقل دانسته اند. من فكر مي كنم كه يكي از آفت هاي تربيت، رابطه مريد و مرادي ست؛ اگر مربي تبديل به مراد و شاگردش مريد بشود و فقط عظمت هاي او را ببيند، فرديت خودش را از دست مي دهد و مي رود بهسمت تقليد[22]. جالب اینجاست که روحانیون هم با عضویت در احزاب مخالف هستند مثلا یکی از آنها می گوید:
بنده بر اساس تجربه خودم خدمت شما می گویم مطمئن باشید که حزب فقط و فقط محل پیروی و اطاعت از سران حزب است و به شما اجازه فکر کردن، اظهار نظر خلاف کردن و خارج از تصمیمات حزب رفتار کردن را نمی دهند و به لطائف الحیل و از راههائی که بلد هستند آنگونه شما را چهار میخ می کنند که سر سپرده شوید. در بعضی از حزب ها حتی اعضاء مستقل را تهدید هم می کنند و نهایتا اگر فرد بر نظر خود اصرار داشته باشد محترمانه عذر او را می خواهند.( جنابعالی مسائل مربوط به سرکار خانم الهه راستگو را دیدید که نهایتا از حزب متبوع اخراجش کردند[23] . رطب خورده منع رطب کند.
در منابع اسلامی باب وسیعی هست در این زمینه که انسان هرچه راکه دوست داشته باشد و به آن مهر بورزد با او محشور می شود، حتی در احادیث وارد شده است که: «من احب حجرا حشره الله معه » (8) .«هرکس هرچه را دوست داشته باشد، اگرچه سنگی باشد باآن سنگ محشور می گردد.
داستان ثوبان هم شنیدنی است. ثوبان غلام رسول اکرم(ص) یکی از این افراد است. ثوبان روزی به رسول خدا(ص) عرض کرد: ای رسول خداپدر و مادرم فدای تو باد. قیامت کی برپا می شود؟ پیامبر فرمود:
برای آن روز چه آماده کرده ای وقتی از تو سئوال کنند؟ گفت: یارسول الله عمل زیادی انجام نداده ام و لیکن دوست دارم خدا ورسول او را، حضرت فرمود: دوستی تو با رسول خدا به چه درجه ای رسیده است؟ عرض کرد به آن خدائی که تو را به نبوت، به حق مبعوث کرده است. محبت شما در قلب من به اندازه ای است که اگرمرا با شمشیر قطعه قطعه کنند و با منشار خورده نمایند و باقیچی ریزریز کنند و به آتش بسوازنند و زیر سنگ آسیا نرم کنند،برای من بهتر و آسانتر است از این که در دل خود نسبت به شمایا یکی از اهل بیت(علیهم السلام و یاران شما، کینه ای بیابم ومحبوبترین خلق خدا بعد از شما نزد من کسی است که دوست ترین خلق نسبت به شما باشد و منفورترین و دشمن ترین افراد نزد من کسی است که شما را دشمن بدارد یا یکی از یاران تو را. این است میزان دوستی من نسبت به شما. پس اگر این از من قبول شود،البته رستگار خواهم بود و اگر خداوند عملی غیر از این بخواهداز خود سراغ ندارم که تا به آن اعتماد داشته باشم شما ویارانتان را دوست می دارم اگرچه طاقت انجام عمل آنها را ندارم.
رسول خدا(ص) فرمود: بشارت و مژده بر تو، همانا هر فردی روز قیامت با کسی خواهد بود که او را دوست می داشته است. ای ثوبان اگر مابین زمین و عرش پر از گناهان تو باشد با این دوستی از تو زایل می گردد و سریعتر از زایل شدن سایه تاریکی ازسنگ صاف که خورشید بر آن بتابد و زایل شدن نور از آن سنگ وقتی که خورشید از آن غائب گردد[24]  .
البته ثوبان رسول خدا را شدیدا دوست می داشت و ارادت به اوجانش را فرا گرفته و دگرگونش ساخته بود و آتش محبت در درونش برافروخته بود. روزی پیامبر اکرم(ص) با او ملاقات کرد و دیدرنگ چهره اش دگرگون شده و بسیار لاغر و ضعیف گشته است. پرسید:
ثوبان چهره ات چرا تغییر یافته و چرا این چنین ضعیف شده ای؟ عرض کرد: ای رسول خدا هیچ درد و ناراحتی ندارم جز این که هرگاه به یاد تو می افتم طوفانی سخت در روحم پدید می آید و امواج خروشانی را در درونم احساس می کنم و تاب و توانم از دستم می رود تا آن که اخیرا فکر تازه ای برایم پیدا شده که آن مرا بیشتر ناراحت کرده است. من فکر می کنم بالاخره در آخرت از تو جدا خواهم شد واز فراق و دوری تو چه خواهم کرد؟ زیرا اگر بر فرض به بهشت هم بروم مقام من به مراتب پائین تر و پست تر از مقام تو است و اگربه بهشت نروم که خود معلوم است، هرگز تو را نخواهم دید، این فکر و خیالی است که مرا به شدت رنج می دهد. همین بود که آیه شریفه نازل شد:
و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدقین و الشهدا و الصالحین و حسن اولئک رفیقا .
هرکه از خدا و رسولش اطاعت کند او با آنان که به ایشان نعمت دادیم و گرامی داشتیم، از پیامبران و راستگویان و شهیدان ونیکوکاران، محشور خواهد شد و اینان رفیقان خوبی هستند.[25]
سپس پیامبر فرمود: به آن که جانم در دست اوست، سوگند بنده ای ایمان نمی آورد تا آن که من از جانش و پدر و مادر و عیال وفرزندانش و همه مردم نسبت به او محبوبتر باشم[26].
«يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَـئِكَ يَقْرَؤُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً»؛  [يادآر] روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مي خوانيم. پس هر كس كارنام ه‏اش را به دست راستش دهند، آنان كارنامه خود را مى‏ خوانند و به قدر نخك هسته خرمايى به آنها ستم نمى‏ شود[27].
برادر! شما در روز قیامت با چه کسی می خواهی محشور شوی. دل عاشق را توان تحمل دو معشوق نیست.
لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة[28]
لقد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه[29]
امام علی (ع) فرمود: درباره من دو کس هلاک شدند: یکی، دوستی که از حدّم گذراند و دیگری، دشمنی که از مقامم فرو کشاند[30].
جای دیگر می فرمایند: نفس خود را از هر گونه پستى و حقارت باز دار... و هرگز برده ديگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است و آن نيك و خير كه جز با شر و زشتى به دست نيايد، نيكى نمى باشد.

6.        3.3.   صورتگری و مجسمه نگاری

اميرالمومنين‌ (ع): كسي‌ كه‌ قبري‌ را نوسازي‌ كند يا تمثالي‌ بسازد از دين‌ اسلام‌ خارج‌ مي‌شود[31].
قتل‌ نفس، سرقت، زنا و شرب‌ خمر گناهان‌ كبيره‌اي‌ هستند كه‌ اسلام‌ آنها را ممنوع‌ كرده‌ است، ولي‌ هيچ‌ كس‌ نگفته‌ كسي‌ كه‌ يكي‌ از اين‌ كارها را انجام‌ دهد مسلمان‌ نيست. پس‌ تجديد قبر و ساختن‌ تمثال‌ كه‌ موجب‌ خروج‌ از اسلام‌ مي‌شود شنيع‌تر از همه‌ اين‌ گناهان‌ است و مي‌دانيم‌ كه‌ ساختن‌ مجسمه‌ و بازسازي‌ يك‌ قبر بنظر نمی آید در چنين‌ حدي‌ از شناعت‌ باشد[32].
امام‌ صادق‌ از اميرالمومنين: پيامبر اكرم‌ مرا به‌ مدينه‌ فرستاد و فرمود: همه‌ صورتها را نابود كن، همه‌ قبرها را هموار كن‌ و همه‌ سگها را بكش[33].
امام‌ صادق‌ (ع): بر روي‌ قبرها ساختمان‌ نسازيد و سقف‌ خانه‌ها را نقاشي‌ نكنيد زيرا رسول‌ خدا اين‌ كار را خوش‌ نداشت[34].
در پاره‌اي‌ از رواياتي‌ كه‌ به‌ اين‌ مضمون‌ وارد شده‌ در كنار واژه‌ صورت، واژه‌ .وثن. به‌ معني‌ بت‌ نيز به‌كار گرفته‌ شده‌ است1[35]
تبیان نتیجه گیری می کند: هيچ‌ يك‌ از روايات‌ معتبري‌ كه‌ در اين‌ باب‌ وارد شده‌ به‌ طور مطلق‌ بر حرمت‌ صورتگري‌ اعم‌ از نقاشي‌ و مجسمه‌ سازي‌ دلالت‌ ندارند. چرا كه‌ اكثر اين‌ روايات‌ اصلا بر حرمت‌ دلالت‌ ندارند و تعداد اندكي‌ نيز كه‌ برحرمت‌ دلالت‌ مي‌كنند به‌ نقاشي‌ و مجسمه‌ سازي‌ معمولي‌ نظر ندارند، بلكه‌ از تمثالها و صورتهايي‌ سخن‌ مي‌گويند كه‌ به‌ قصد پرستش‌ ساخته‌ مي‌شوند[36].
قرائت بنده آن است که نقاشی، عکاسی، مجسمه سازی که با هدف بت سازی از آدم ها صورت بگیرد از مصادیق شرک و در نتیجه باعث خروج از دین می گردد   بت های انسانی هم داریم و برای همین است که در دین اسلام حرام و نهی گردیده است.

7.        3.4.   شرک خفی: نفاق و تظاهر

4.     یا أیُّهَا النّاسُ إِنَّا خَلَقناکُم مَن ذَکَرٍ وَ أُنثَی وَ جَعَنَاکُم شُعُوباً وقَبَائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللّهِ أَتقَاکُم إِنَّ اللهَ عَلیم خبیر[37]

5.     ای مردم! بی تردید ما همه افراد نوع شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را قبیله ای بزرگ و کوچک قرار دادیم تا همدیگر بشناسید مسلماً گرامی ترین شما نزدخدا پرهیزکارترین شماست همانا خداوند داننده  وآگاه است.


ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاتقون فتقطعوا امرهم بینهم زبرا کل حزب بما لدیهم فرحون
اين است امت شما كه امتى يگانه است، و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستيد. و دينشان را ميان خود پاره پاره كردند. همه به سوى ما بازمى‏گردند.[38]
امام صادق(ع) فرمودند: الریاء شجرة لا تثمر الا الشرک الخفى، و اصلها النفاق، ریا و ظاهر سازى، درختی است که میوه‏اى جز شرک خفى ندارد و اصل و ریشهی آن نفاق است.
خودسازی یا جهاد اکبر حرکتی است که از درون آغاز می گردد. روانشناسان می گویند تا فرد و جامعه از درون و ریشه اصلاح نگردد، جامعه اصلاح نشود. همچنین در مباحث مدیریتی می گویند آنکه نتواند خویشتن را مدیریت کند، نمی تواند دیگران را مدیریت کند. نفاق را تفاوت ظاهر و باطن، درون و بیرون گفته اند. نفاق گناهی بزرگ است که شرک خفی هم نامیده شده است. چون انسان خود نسبت به آن دارای جهل می باشد.
أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا یشْعُرُونَ
آگاه باشید! اینها همان مفسدانند؛ ولی نمی‌فهمند
[39].
فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا كَانُوا یكْذِبُونَ
در دلهای آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده؛ و به خاطر دروغهایی که میگفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست
[40].
پس راه جلوگیری از بروز نفاق چیست؟  امیرالمومنین (ع): آنکس که باطنش را اصلاح نماید، خداوند ظاهرش را اصلاح نماید[41].
اگر خداوند ظاهر را خود اصلاح می نماید، برای جلوگیری از پیدایش گناه خفی نفاق سزاوارتر نیست که بیشتر مواظب درون و باشیم تا اصلاح بیرون؟


8.                 3.4.1.        ‏لباس و پوشش

در روایات از تقوا به لباس و از ورع به سپر تعبیر شده است. امروزه در جامعه ایران، شاهد دسته بندی ها و بروز تفرقه مذهبی بعلت ظاهر انسان ها می باشیم: چادری ها، مانتویی ها،   روحانیون، مداحان و  ... . علاقه مندی به این دسته بندی هم وجود دارد و آن را سبب حفظ این ها از گناه می دانند.
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
 نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

زهد با نیت پاک است نه با جامه ی پاک
   ای بس آلوده، که پاکیزه ردایی دارد[42]
لباس شهرت: پوشیدن لباس شهرت چه برای مرد و چه برای زن بنابر احتیاط واجب جایز نیست.. گلپایگانی می گوید به لباسی که برای کسیکه می خواهد آن را بپوشد معمول نیست و موجب توهین یا شهرت او می شود لباس شهرت می گویند[43].
برداشت بنده این است که این شهرت همان منظور تظاهر و ریا و خودنمایی می باشد. لباس همچون بیرون است نسبت به درون، اما فقها اظهار گذاشته اند و ابراز می کنند که این بیشتر منطبق بر توهین می باشد. آیا امروزه به روحانیون هنگام حضور در انظار عمومی به سبب لباس آنها نگاه و یا کلمات توهین آمیز گفته نمی شود؟ آیا لباس آنها امروزه مصداق لباس شهرت برای توهین نشده است؟ چه شده است که روحانیون با این همه توهین، این چنان به این لباس تعلق خاطر پیدا کرده اند؟
لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ[44]
تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به [سبب‏] آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد، و خدا هيچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد
پیامبر اکرم (ص): من لبس ثیاب شهرة فی الدنیا البسه الله لباس الذل یوم القیامة.[45]
هر کس در دنیا لباس شهرت بپوشد (]تعریف خاص فقها:[ لباسی غیر معمول که به خاطر آن انگشت نما شود) خداوند در روز قیامت جامه ی ذلت و خواری بر او می پوشاند.
امام رضا (ع):هر کس لباس بپوشد تا مباهات و جلوه گری کند خدا رحمتش را از او باز می دارد .(همراه با نماز)
امام صادق(عليه‌السلام) پوشيدگي شديد لقمان را از علل حكيم شدن وي مي‌دانند
حضرت علي(ع) فرمودند: بر شما باد بر پوشيدن لباس ضخيم؛ چرا كه هركس لباسش نازك باشد، دينش نازك است28.
اما پوشش ائمه اطهار چگونه بود؟ رسول خدا (ص) جامه ی بلندی که بر زمین کشیده شود، نشان تکبر است و در جاهلیت، شیوه ی اشراف بوده است. رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم ضمن آن که از پوشیدن آن گونه جامه ها نهی می کرد، خود جامه ای می پوشید که از نظر بلندی به قوزک پاهایش نمی رسید . (از نشانه های وارستگی آن حضرت در پوشیدن جامه و این که فخر خویش را به جامه و نوع آن نمی دانست، این است که نقل شده هر نوع لباسی که فراهم می شد می پوشید، از لنگ و پیراهن یا جبه یا هر چیز دیگر .[46]
بنابر روايات متعددي که از طريق اهل سنت وارد شده ‌است، پيامبر فرموده‌ است که هرکس لباسش را از روي تکبر به زمين ‌کشد خداوند روز قيامت به او نمي‌نگرد[47].
قطعا هیچ شاهد تاریخی وجود ندارد که پیامبر یا ائمه لباسی متفاوت با مردم خود و به این شکل لباس می پوشیدند و حتی شواهد بسیاری بر خلاف این وجود دارد. به عنوان مثال نقل‌هایی وجود دارد نسبت به پیامبر و ائمه که وقتی عرب بادیه نشینی به جمع پیامبر و اصحاب وارد می‌شد می‌پرسید کدامیک از شما پیامبر است. نظیر این نقل نسبت به ائمه نیز وجود دارد. این گونه شواهد تاریخی که کم نیست نشان از آن دارد که اولاد پیامبر یا ائمه همان لباس مردم عادی را می پوشیدند ثانیا جایگاه خاصی در مجلس نداشتند. لباس فقها را ابویوسف، قاضى زمان هارون‏الرشید ترتیب داده بود. البته کم‏کم پوشیدن جبه نیمه بلند و گشاد و سبزرنگ که حاشیه‏دوزى شده بود در میان فقها و علما مرسوم شد. [48]
رسول اکرم (ص): عمامه، تاج عرب است[49]. پوشش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم هنگام نماز، خطبه و جهاد عمامه بود.[50] .
قرائت من بر اساس احادیث این می باشد که فضیلت پوشیدن عمامه، عبا، فقط به هنگام اقامت نماز آمده است.
امیرالمومنین (ع) در نامه به یکی از کارگزاران می فرمایند: اعینونی بالورع و اجتهاد و عفت و سداد
ورع را مرحله ای بالاتر از تقوا دانسته اند و همانطور که گفته شد تقوا به منزله پوشش و لباس و ورع را به منزله سپر دانسته اند.
شخصي به امام صادق عليه‌السلام اعتراض کرد که؛ شما که از ساده‌پوشي حضرت اميرالمومنين علي ‌عليه‌السلام فرموديد، خودتان چرا لباس نرم و زيبا داريد؟ امام صادق عليه‌السلام فرمود: لباس‌هاي حضرت علي عليه‌السلام در فرهنگ آن روز بد منظره نبود و انگشت‌نما نمي‌شد، اگر الان بود و همان لباس‌ها را مي‌پوشيد، انگشت‌نما مي‌شد، گرچه قائم ما وقتي ظهور مي‌کند همان لباس علي عليه‌السلام را پوشيده و به روش علي عليه‌السلام رفتار مي‌کند[51].

6.     نتیجه گیری

از مطالب بالا می توانیم نتیجه بگیریم که توحید در اسلام امروز مغفول مانده است. بارها به بنی امیه اشاره گردید. اگر در سیره بنی امیه بنگیریم و در منشاء شعبات شهوات، متوجه می شویم که بنی امیه از دین برای دنیاطلبی استفاده کردند نه برای رضای خدا که از مصادیق شرک محسوب می گردد.


السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار  و ....

و اما ستمدیده های عزیز و گرامی:
پروردگار اجابت دعا و نفرین را علیه ظالم به تاخیر می اندازد و به اشکال گوناگون که شما مطلع نیستید بر علیه آنها کارگر می کند. پروردگار بهترین داور و دادگستر است. شما ممکن است به فردی ستم کرده باشید و او شما را نفرین کرده باشد. در آن صورت دعای شما در برابر دعای او خنثی می شود. در اینصورت نه دعای شما نه دعای او، هیچکدام، سودبخش نیست..



http://uploadazad.com/uploads/f216_session1.pdf


[1] کافی، ج2 ص 416-415
[2] توبه، 31
[3] مصطفی ملکیان
[4] مروج الذهب جلد 1 ص 351
[5] تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۷۸
[6] سایت تبیان http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=236075، در نقد اینکه در بعضی جلسات مذهبی بانوان مبلغ می گویند ذکر لااله الاالله نگویید چرا که به امتحانات سخت و مشکلات دچار می شوید! J
[7] جامع الاحبار، فصل 24، ص 50
[8] ثواب الاعمال، ج 2
[9] طبرسی؛ مجمع البیان، فی تفسیر القرآن ج3، ص 198
[10] مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه
[11] پیامبراکرم (ص)، اخلاق حسنه، فیض کاشانی
[12] جاذبه و دافعه علی، مطهری
[13] این نوع روایات در الکافی باب حجت و بحار الأنوار فراوان است
[14] امام صادق (ع)، اخلاق حسنه، فبض کاشانی، ص 94
[15] http://www.wikifeqh.ir/%D8%AA%D9%85%D9%84%D9%82
[16] مشاور روانشناس، اصغر کیهان نیا
[17] غررالحکم، ص 399
[18] اخلاق حسنه، فیض کاشانی، ص 219
[19] بحارالانوار: ج 49، ص 36 ‏
[20] آغاجری
[21] بحارالانوار: ج 49، ص 36 ‏
[22] دکتر خسرو باقری
[23]http://roshangariha.persianblog.ir/tag/%D8%AD%D8%B2%D8%A8_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85
 [24] سفینه البحار: کلمه «ثوبان ».
[25] سوره 4: 69.
[26] مجمع البیان: ذیل همین آیه
[27] اسراء، آیه 71
[28] احزاب، 21
[29] ممتحنه، 6
[30] نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 117
[31] محاسن، ج‌ 1، ص‌ 453، ب‌ 5 ح‌ 33، کل مطلب http://www.hawzah.net/fa/article/articleview/83871?ParentID=78629
[32] مجموعه بخش از سایت تبیان برداشته شده است
[33] محاسن، ج‌ 2، ض‌ 453، باب‌ 5، ح‌ 34
[34] وسائل‌ الشيعه، ج‌ 3، ص‌ 562، ب‌ 3، ح‌ 9.
[35] فتح‌ الباري، ج‌ 10، ص‌ 470
[36] سایت تبیان http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=95898
[37] حجرات، آیه 13
[38] انبیاء (21) آیه 92 ـ 93
[39] بقره، ص 12
[40] بقره، 10
[41] نهج البلاغه، حکمت 423
[42] سعدی و پروین اعتصامی
[43] احکام روابط زن و مرد، معصومی
[44] حدید، 23
[45] مکارم الاخلاق، ص 116
[46] همان، ص 120 به نقل از احیاء العلوم غزالی
[47] صحیح البخاری، ج 10، ص 258
[48] http://rovatehadis.com/21714؛ یک ملبس به لباس روحانیون
[49] وسائل الشیعه، ج 4
[50] مکارم الاخلاق، ص 120
[51] اصول کافي، ج 1، ص 411/ شرح خوئي، ج 13/ وسائل الشيعه، ج 1، ص 279