۱۳۹۶ خرداد ۱۳, شنبه

قاعده زرین و خودخواهی

مجید نواندیش
قاعده طلایی یا قاعده زرین یک اصل اخلاقی است که دو مطلب را بیان می‌کند:
  1. شخص باید به گونه‌ای با دیگران رفتار کند که دوست دارد دیگران در شرایط مشابه با او آن‌گونه رفتار کنند (شکل مثبتِ قاعده)
  2. شخص نباید به گونه‌ای با دیگران رفتار کند که دوست ندارد آن‌گونه با او رفتار شود (شکلی منفی و منعیِ قاعده؛ که گاه قاعده نقره ای  یا «قاعده سیمین» خوانده می‌شود)[1]
مصطفی ملکیان در حسینیه ارشاد در سخنرانی تحت عنوان "اخلاق جهانی عامل پیوند دهنده مکاتب و اندیشه‌های مختلف است" (نخستین شب از مراسم شب های قدر۱۳۹۰) می گوید: اخلاق جهانی یعنی اشتراکات تمام مکاتب. وی افزود: یکی از اصول اخلاق جهانی به قاعده زرین مشهور است. یعنی با دیگری چنان رفتار مکن که خوش نداری که دیگری با تو رفتار کند. شهود هر انسانی با هر مکتب اخلاقی حکم می کند که با دیگری نباید رفتاری کرد که دیگری خوش ندارد با او این رفتار شود. اخلاق جهانی یعنی اشتراکات تمام مکاتب اخلاقهای جهانی که این مسئله عامل وحدت بخش همه انسانها خواهد بود و همچنین تفسیر متون مقدس را تحت الشعاع خودش قرار خواهد داد.
اگر مرز خود را گسترش دهیم و مرزهای هویتی همچون خانواده، قوم، شهر، کشور و ... در نظر بگیریم می توانی این قاعده را برای این مرزهای هویتی هم در نظر گرفت. در اینحالت این قاعده را قاعده تعمیم نیز می توان نامید. استاد بنده می گفت: ما دو دین بیشتر نداریم یک دین خودخواهی دو دین خودخواهی به شرط تعمیم دومی توحیدی است اولی شرک است. ماحصل انكه دین خودخواهی دین شرک است حالا چه اثنی عشریه باشد چه واقفیه چه مسیحی چه یهود چه بودایی چه کمونیست چه لیبرالیزم کلاسیک. حالا گاندی صدسال هم بت بپرستد موحد است و صدام حسین تا اخر عاقبت سجده بر کعبه سنگی بكند بت پرست خودپرست است.
فردی می گفت: این بشر اگر اصلاح نشود می گوید همه چیز فدای من و وقتی اصلاح شد می گوید من فدای همه.

آن نَفَسی که باخودی، یارْ چو خار آیدت!
وان نفَسی که بی خودی، یار چه کارْ آیَدت؟!
آن نفَسی که باخودی، خودْ تو شکارِ پَشّه‌ ای
وان نفَسی که بی خودی، پیلْ شِکار آیَدَت
آن نفسی که باخودی، بسته یِ ابرِ غُصِّه ای
وان نفسی که بی خودی، مَه به کِنار آیدَت
آن نفسی که باخودی، یارْ کنارِه می کُند
وان نفسی که بی خودی، بادِه یِ یارْ آیدت
آن نفسی که باخودی، هَم چو خَزان، فَسُردِه ای
وان نفسی که بی خودی، دِی چو بَهار آیدت
جمله یِ بی قَراریَ ت، از طلبِ قَرارِ تُست
طالبِ بی‌قَرارْ شو، تا که قَرارْ آیدت
جُمله یِ ناگُوارِشَ ت، از طلبِ گُوارِش است
تَرکِ گُوارِشْ اَرْ کُنی، زَهر، گُوارْ آیَدَت
جُمله یِ بی‌ مُرادیَ ت، از طلبِ مُرادِ تُست
وَر نه همه مُرادها، هَم چو نِثار آیدت
عاشقِ جُورِ یارْ شو، عاشقِ مهرِ یارْ، نی
تا که نگارِ نازگر، عاشقِ زارْ آیدَت
خُسروِ شرق، شمسِ دین، از تبریز، چون رسد
از مَه و از سِتاره‌ها، والله! عارْ آیدت

(دیوانِ شمس، غزلِ شماره یِ 323)
باری، از نظر مولانا خودخواهی، راحت طلبی، و فایده گرایی، همیشه، نتیجه عکس می دهند، و به نقضِ غرض خویش می انجامند.


ملائکه و فرشتگان

با توجه به مطالب گذشته، به عقیده من ادیان، حاصل برقرار شدن ارتباط بین پیامبران و ملائکه می باشد. ما معمولا معتقدیم اجنه پایین تر از انسان می باشند و ملائکه بالاتر از انسان. به عقیده من ملاک مقایسه اصلا مشخص نیست. بر اساس چه پارامترهایی این سخن گفته می شود. اصلا جنس آدم، با جنس اجنه و همچنین جنس ملائکه یکسان نیست که بتوان با هم مقایسه نمود. اما بطور کلی می توان گفت در زمان های گذشته، در زمان پیامبران ملائکه و فرشتگان از نظر اخلاقی و عقلی برتر از مجموع انسان ها بوده اند. فرشتگان و ملائکه نماد نیروهای خیر در مقابله اجنه شیطانی بعنوان نماد نیروهای شر شناخته می شوند و به عقیده من تعادلی میان نیروهای خیر و شر وجود دارد. اما آیا این بدین معنی است که فرشتگان و ملائکه به اذیت و آزار انسان ها نمی پردازند؟ ما در مفاهیم اسلامی مفاهیم ابتلا یا دچار بلا شدن و همچنین عذاب را داریم. فرشتگان انسان های گناهکار را با عذاب کردن مجازات و اذیت و آزار می کنند. همچنین در بعضی مواقع انسان را مبتلا به بلا و سختی و محنت می کنند. بنابراین به عقیده بنده فرشتگان نماد مطلق خیر و خوبی نیستند.
ما در اشعار و احادیث خود داریم که انسان ها می توانند از فرشتگان سبقت بگیرند. بنظر من راز داستان سجده فرشتگان بر انسان بدلیل همین نکته می باشد. به عقیده من امروزه انسان ها از نظر عقلی، اخلاقی در مجموع بسیار پیشرفت کرده و از فرشتگان پیشی گرفته اند اگر مجموع فقه و اخلاق منتقل شده به پیامبران توسط ملائکه را با علم و اصول فیلسوفان و بحث های رایج بین آنها مقایسه کنیم به عقیده من امروزه فیلسوفان به عمق و درک بسیار روشن تری از اخلاق، مفاهیم قانون گذاری، حقوق انسانی و ... رسیده اند.
بنده طی سالها ارتباط با اجنه از طریق گوش ها و فکر و مغزم، حدس می زنم ارتباط با گوش راست من یک موکل باشد که از جنس فرشته ها می باشد. البته این یک حدس است و ممکن است اشتباه باشد. ولی نحوه عملکرد و شخصیتی وی مرا به این نتیجه می رساند.  وی فقط وقتی که گناهکاری می کنم، یا وقتی که وضعیت کاری و زندگی ام خیلی خوب می شود شروع به اذیت و آزار من می کند. به عقیده من فرشتگان تمایل دارند انسان ها خوب باشند اما در حد معمولی. آنها دوست ندارند انسان ها پرواز کنند، اوج بگیرند و از آنها سبقت بگیرند. در اینحالت شروع به اذیت و آزار انسان ها می کنند. انسان ها را به بلا، سختی دچار می کنند تا پایین بیایند.
فرشتگان برای اینکه انسان ها در حد معمولی خوب باشند، با انسان هایی برگزیده (پیامبران) ارتباط برقرار کرده و پیامبران مطابق با برداشت ، ظرف زمان و مکانی خود، ظرفیت فکری و اندیشه خود، ناشی از این ارتباط با ارائه دستوراتی یک دین ارائه نموده اند. اما دین فقط برای این است که انسان ها در حد معمولی خوب باشند.
اما وقتی که انسان ها پیشرفت کنند و بالاتر روند، دین خود مایه ابتلاء و بلا می شود. مایه پایین آوردن انسان می شود. اجازه پرواز کردن و اوج گرفتن به انسان نمی دهد. در این قرن که انسان ها از نظر فکری و علمی بسیار پیشرفت کرده اند، مفاهیم انسانی  بسیار پیشرفته کرده اند، دین و تعصب دینی مانع جدی رشد و پیشرفت انسان ها شده است.
معجزه آخرین دین کتاب است. در این هدایت تکوینی و نکته ای می باشد. اما اتفاقا این آخرین دین دست و پاگیرترین دین و بزرگترین مانع پذیرش پیشرفت ها و دستاوردهای انسانی و اخلاقی و علمی بشر شده است. داعش را بنگرید. اکنون بقول استاد بنده، در اوج زمستان اسلام به سر می بریم به این امید که بهار آن هم فرا رسد.
اتفاقا در قضیه اسلام و شباهت بسیار زیاد دستورات آن به یهودیت می توان گفت برگشتی توسط ملائکه صورت گرفته است. حاصل ارتباط پیامبر اسلام با فرشتگان دینی شد که بعد از پیشرفت عیسی به یهودیت، تقریبا بازگشت مجدد به دستورات دینی یهودیت بود.
اطلاعات علمی فرشتگان و ملائکه نسبت به انسان بیشتر از خود انسان ها نمی باشد. اگر بپذیریم که انسان با فرگشت بوجود آمده، طبیعی است که بپذیریم اطلاعات علمی فرشتگان نسبت به انسان و مثلا محل قرار گیری نطفه ها در انسان مشابه همان انسان ها باشد. فرشتگان بدنبال دادن اطلاعات علمی و آموزش علمی انسان نسبت به زمین و .... نبوده اند. پیامبران در برداشت خود تابع ظرف زمان و مکانی خود بوده اند. انها فقط بدنبال این بوده اند که انسان ها از نظر اخلاقی خوب باشند.
احتمالا فرشتگان و اجنه بعنوان موجوداتی که از جنس نور و احتمالا آتش یا چیزی شبیه الکتریسیته می باشند، اینها نیز با فرگشت ایجاد شده اند. در نتیجه ما یک نوع فرشته یا یک نوع اجنه نداریم. در فرگشت موجودات مختلفی از نوع اجنه یا اصطلاحا پایین تر از انسان و موجودات مختلفی از نوع فرشته یا نور داریم.
بعقیده بنده، با این سلسله مقالات اسرار و ابهامات ادیان تقریبا حل می شود و بسیاری از چیزها روشن می گردد. به عقیده من یک دید منطقی به روند شکل گیری ادیان، عالم غیب و ... ارائه می گردد. به عنوان سخن آخر باید بگویم به عقیده بنده این نوشته ها نافی ادیان نیست. ادیان پایه و اساس خوبی هستند اما به شرط عدم تعصب و انعطاف پذیری. اما معتقدم امروزه به تعداد نظرات جدی و دسته بندی های مربوط به فیلسوفان و اندیشمندان انسانی، دین و کلاس درس داریم که بسیار پیچیده تر از ادیان ابتدایی گذشته می باشند. بنده بدنبال نفی ادیان اسلام و ... نمی باشم. بنظر من این ادیان پایه و اساس خوبی می باشند اما به شرط عدم تعصب و انعطاف پذیری.


پاورقی و روشنگری: با وجود تمام این سخنان و نتایج که بنظر بنده اینها ابهامات مربوط به ادیان و دین اسلام را حل می کند، بنده کماکان به اسلام پایبند بوده و واجبات اصلی خود را بجا می آورم. این کار به دلیل احتیاط است که بنده با وجود داشتن تجربه های معنوی بسیار زیاد ممکن است اشتباه کرده باشم. بعلاوه بنده می دانم که اجنه و فرشتگان در زندگی انسان ها تاثیر به سزایی دارند. تاثیری که دیگر آدم های عادی آن را حس و درک نمی کنند. اما من نقش پررنگ اجنه و فرشتگان و تاثیر آنها در زندگی انسان ها دیده ام و بعلت این تاثیر و بسیاری از ناشناخته ها که نمی دانم، به اسلام فعلا پایبند مانده ام. برای من هم عمل به این واجبات اصلی و حداقل ها هزینه ای ندارد و بسیار کم هزینه است.

خداوند

مجید نواندیش : اعتقاد به چگونگی خدا از گذشته تا حال طیف وسیعی را پیموده است. آنجا که تشبیهیون خدا را چون آدم دارای جسم می دانسته اند. در گذشته برهان های فلسفی قاطعی در اثبات خدا بیان کرده اند. کسی که به ملائکه مدام امر و نهی می کند. ثانیه به ثانیه ما از فیض وی بهره مند هستیم و توسط وی خلق دوباره می شویم. تا امروزه که با بینگ بنگ و فرگشت و اینها هیچ اثری از خداوند حداقل در خلقت مادی این عالم یافت نمی شود.
امروزه از منظر اعتقاد به خداوند، می توان چهار دسته ادیان ابراهیمی، دئیست ها، آگنوستیک ها و آتیست ها تقسیم بندی کرد. آگنوستیک ها ندانم گرا هستند، بواقع نمی دانند که خدا وجود دارد یا نه، آتیست ها بطور کلی منکر خداوند هستند و دئیست ها را می توان به دسته های بینابینی بین ادیان ابراهیمی تا آتیست ها تقسیم بندی کرد. دئیست ها به دسته های متفاوتی تقسیم بندی می شوند. اما مثلا دسته ای به یک وجود متعالی که هیچگونه صفات شخصی همچون عقل و اراده ندارد را خدا می دانند.  بعضی دیگر به خدا اعتقاد دارند ولی منکر هرگونه تدبیر الهی نسبت به جهان توسط وی(1) هستند.
هیوم بسیاری از برهان فلسفه اثبات خداوند را زیر سوال برده است و نقد کرده است. واقعیت این است که براهین فلسفی قادر به اثبات خداوند نیستند. امروزه با وجود بینگ بنگ و فرگشت هیچ نیازی به وجود خداوند و هیچ اثری از خداوند در خلقت دیده نمی شود. افراد مختلفی در ایران و کشورهای جهان اسلام هستند که سعی می کنند اشکالات مختلف و متعددی به فرگشت یا بینگ بنگ وارد کنند. ولی این اشکالات صرفا مصرف داخلی دارند. این اشکالات علی الخصوص اشکالات وارده به فرگشت واقعا وارد نیست وگرنه این افراد با مطرح کردن اشکالات خود و رد کامل فرگشت یا بینگ بنگ می توانستند برنده جایزه نوبل شوند.
امروزه برخی بر اساس نتایج تحقیقات یونگ در مورد خواب معتقد به وجود یک روح کیهانی یا روح مشترک حاکم بر دنیا می باشند و آن را خدا می نامند. اگر بپذیریم که انسان این نفس واحد دارای روح می باشد هیچ دلیلی ندارد که نپذیریم جهان به مثابه یک واحد هم دارای روحی نباشد. امروزه خداناباوران برای اثبات وجود خدای ادیان ابراهیمی برهان شر را مطرح می کنند. برهان شر می گوید خداوند اگر مهربان و خیرخواه مطلق، توانای مطلق و دانای مطلق می باشد آنگاه شر یا شر گزاف در این دنیا نباید وجود داشته باشد. برهان شر به عقیده منصفان برهان بسیار قوی می باشد و دینداران ابراهیمی قادر به پاسخگویی کاملا اقناع کننده به آن نمی باشند.
ضعف بسیار شدید دانش ما درباره عالم غیب، حق هرگونه اظهار نظر درباره ماهیت، چگونگی و چیستی خداوند را از ما سلب می کند. اظهار نظر درین باره بسیار دشوار می باشد و ما واقعا درین باره به نمی دانیم می رسیم. اما به عقیده بنده، خدایی با توصیفات کاملا منطبق بر ادیان ابراهیمی وجود ندارد. چون در اینصورت برهان شر واقعا قابل پاسخگویی نیست.
به عقیده من بهرحال در جهان غیب هم دیکتاتوری حاکم نیست. اینطور نیست که خدایی نشسته باشد و به ملائکه امر و نهی کند، اینکار را بکنید آنکار را بکنید. فرشتگان هم مدام وی را عبادت و نیایش، تعظیم می کنند. یک تعادلی بین نیروهای خیر و شر حاکم است. به عقیده بنده، تصور می کنم صفات و اسماء الهی که ادیان ابراهیمی برای خداوند گفته اند بخشی از آنها صرفا برای زیباتر کردن حس پرستش و تعظیم خداوند توسط انسان می باشد. یک فرض این است که چون بودا فرض کنیم خدایی وجود ندارد. به عقیده بنده اصل توحید، نفی خدایگان متعدد و پرستش چند خدایی و مادیات این عالم بعنوان خدا می باشد. در انسان ها بطور کلی میل به پرستش و تعظیم وجود دارد. این میل به پرستش از بشرهای اولیه با توتم پرستی نمود داشته است تا بعدها به شیوه های دیگر بروز پیدا کرده است. ممکن است که یک خدای ناپیدای واحد با اسماء الهی در ادیان ابراهیمی برای هدایت و کنترل درست این میل معرفی شده باشد. هیوم در کتاب تاریخ طبیعی دین، منشأ پیدایش توحید در میان بشر را «عقل» و پیدایش شرک را ناشی از «ترس» (و برخی دیگر از غرایز) می‌داند (2). فرض دیگر این می باشد که اگر بپذیریم انسان این نفس واحده دارای روح می باشد، هیچ دلیلی ندارد که نپذیریم جهان هم به مثابه یک واحد دارای روح مشترک و کلی یا روح کیهانی نباشد که برگرفته از تحقیقات یونگ درباره خواب می باشد. در فرض دیگر می توانیم خداوند را متشکل از روح های کلی حاکم بر سیاره های دارای موجودات زنده و رب ها در نظر بگیریم و ... . ما بعلت فقدان دانش کافی واقعا شایسته اظهار نظر درباره چیستی و چگونگی خداوند نیستیم. خداوند هر چه باشد، یا حتی اگر نباشد، بنظر من، پذیرش و اعتقاد به خداوند مطابق آنچه در ادیان ابراهیمی معرفی شده است، برای انسان از نظر روحی و روانی بسیار سودمند می باشد که این مسئله از نظر علمی و تحقیقات میدانی ثابت شده است. تنها خداوند است که یک انسان بسیار خشمگین ، افسرده را می تواند رام کند و باعث شد که وی با او راز و نیاز کند و آرام شود. شکرگذاری همیشگی و راضی بودن به رضایت خداوند از خداوند راهی مطمئن برای جلوگیری از ناامیدی و عدم افسرده شدن می باشد و ....  چه از نظر دعا کردن، چه از نظر هنگام سختی و گرفتاری و .... این انسان این اشرف مخلوقات در زمین، داشتن پناهگاه و اعتقاد داشتن به خداوند برایش سودمند است.
اگر خدایی وجود داشته باشم، حدس می زنم از نوع روح باشد. روح عنصر مشترک بین تمامی موجودات زنده انسان ها، حیوانات، اجنه، فرشتگان و ... می باشد. برای تدبیر این عالم و موجودات زنده نیاز به عنصر مشترکی میان تمامی موجودات زنده می باشد. یکی از توانایی های روح فکر کردن و اندیشیدن می باشد. در قران آمده است:
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (سوره حج آیه 46)
ایه مذکور اشاره دارد به اندیشیدن با قلب. منظور از قلب در قران روح می باشد. آیه الا من اتی الله بقلب سلیم، منظور با قلب صنوبری سالم آمدن پیش خدا نمی باشد. بلکه منظور آمدن با روح سالم نزد پروردگار می باشد.

                                                                                                                                              

A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8-%D8%AF%D8%A6%DB%8C%D8%B3%D9%85

2: https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%DB%8C%D9%88%DB%8C%D8%AF_%D9%87%DB%8C%D9%88%D9%85

هدایت عامه و بودا

مجید نواندیش : یکی از شبهات جدی که منتقدان ادیان وارد می کنند این است که چرا پیامبران تنها عمدتا در خاورمیانه مبعوث شده اند؟ چرا پیامبرانی برای هدایت مردم هندوستان، چین، ژاپن، و ... مبعوث نشده است. مگر نه اینکه خداوند وظیفه هدایت عامه مردم را بر عهده دارد، پس چرا پیامبرانی در این نقاط مبعوث نشده اند؟
وقتی در عقاید بطور مثال بودا غور می کنیم احترام به طبیعت، اجزای طبیعت و ... را می بینیم. بودا می گوید: پس بدانید که همان سرآغاز حکمت و آگاهى از حقیقت است. از نیکو نیکو پدید مى‌آید و از بد بد. این نخستین قانون زندگى است و همه چیزهاى دیگر بر این قانون استوار است. یا می گوید: «راه میانه، میان لذت و رنج است که از راه هشتگانه به دست مى‌آید. راه هشتگانه هشت قانون بزرگ زندگى را مى‌آموزد: پرهیز از آزار جانداران، پرهیز از دزدى، پرهیز از بى عفتى، پرهیز از دروغ، پرهیز از مستى، پرهیز از بدگویى، پرهیز از خودخواهى، پرهیز از نادانى و پرهیز از دشمنى. البته لازم به ذکر است که بودا به وجود خدای ناپیدا اشاره ای نکرده است و تنها نفی خدایگان متعدد را کرده است.
بنظر بنده این سخنان همان مشابه سخنان پیامبران می باشد. بودا هم با خلوت گزینی و دوری از مردمان و مراقبه ... به این نتایج دست یافته است و مسلما بودا جزء اولیاء الهی و مشابه پیامبران بوده است. همینطور افراد مشابه همچون کنفوسیوس، سقراط، افلاطون، ارسطو، گاندی و ....
حتی فقیهان و مفسران نیز این قضیه را پذیرفته اند. بطور مثال بسیاری بودا را همان بوداسف یا یوداسپ دانسته اند. در لینک [1] آمده است: از بسیاری تعبیرات موجود در این روایت می‌توان دریافت که یوذاسف در نظر صدوق و همه کسانی که آن را پذیرفته و ترویج کرده اند، مقام نبوت داشته است. چنانکه مجلسی، ذیل روایتی که در آن امام علی علیه السّلام به «بوداسکفت» تشبیه شده، آورده است: و گفته‌اند که آن، نام شاهزاده‌ای است که بلوهر به سراغ وی آمد و پیامبر شد. اقبال لاهوری نیز نبوت بودا را تصدیق کرده و محمدحسین آل کاشف الغطا او را با عنوان «النبی الهندی» یاد کرده و برخی مانند فرید وجدی نبوت بودا را بعید ندانسته اند. برای اطلاعات بیشتر در زمینه پیامبر بودن بودا می توان به لینک های [2] و [3] مراجعه نمود.
همچنین آقای جوادی آملی می گوید: تاریخ مدرن خاورمیانه نشان می‌دهد، ارسطو و سقراط و ... همه از شاگردان حضرت ابراهیم‌(ع) بودند، چون تا آن زمان مردم خاورمیانه یا ملحد بودند و یا مشرک؛ حضرت ابراهیم برای اولین بار برای توحید برهان اقامه کرد و بعد از آن دنیا فهمید چه خبر است؛ بنابراین فکر ابراهیمی تمام خاورمیانه و یونان را فرا گرفت و ارسطو و سقراط‌‌ها تربیت شدند.(برگرفته از شیعه آنلاین به نقل از آیت الله جوادی آملی)[4].
واقعیت این است که بنظر من، بودا، کنفوسیوس، ارسطو و ... در کنار پیامبران از نسل ابراهیم، جزء اولیاء الهی و هدایت کننده بشر بوده اند. احتمالا فقط به پیامبران نسل ابراهیم وحی شنوایی از طریق فرشتگان شده باشد. ولی به دیگران وحی بصورت الهامات فکری و ... صورت گرفته است. هر کسی برای خود برداشتی داشته است. یکی به این نتیجه رسیده که خدایی وجود ندارد. یکی بیشتر به انسان و اخلاق و روابط همچون کنفوسیوس پرداخته است. افراد دیگری همچون ارسطو، سقراط و ... برداشت های دیگری داشته اند. این برداشت ها می تواند شامل غلط یا درست باشد. بنظر من حل مشکلات با وحدت است: جمع مهربانی عیسوی با خشونت محمدی، جمع معاد ابراهیمی با تناسخ شرقی، و ... در اینصورت معما و مشکلات حل می شود.


قران، صلب و ترائب

مجید نواندیش : کسانی که حداقل یکبار ترجمه قران را خوانده باشند، احتمالا سوالات و اشکالات مختلفی درباره متن قران برایشان پیش آمده است. امروزه اشکالات و نقدهای مختلف و متعددی به قران وارد می شود و منتقدان اسلام، قران را تنها یک متن تاریخی و دارای اشتباهات علمی مختلف می دانند. در عوض هم مسلمانان و مفسران تفسیر و جواب های مختلفی در برابر اشکالات وارد شده بیان داشته اند و حتی گروهی قران را دارای معجزات علمی مختلف نیز می دانند. یکی از این اشکالات وارد شده مربوط به آیه صلب و ترائب می باشد.
سوره طارق آیات پنجم تا هشتم:
فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ ﴿۵ خُلِقَ مِن مَّاء دَافِقٍ ﴿۶ يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ ﴿۷ إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ ﴿۸
آیات مربوط به بیان صلب و ترائب در قران بعنوان یکی از نقدها و اشکالاتی که به قران وارد می شود معروف می باشد. آقای افشین احمدپور در چهار مقاله [1][2][3][4] تقریبا تمامی تفاسیر و توجیهات مطرح شده برای پاسخگویی به اشکالات وارد شده را ذکر کرده است و خود نیز تفسیری و نظری بر آنها افزوده است. مطالعه این مقالات برای آشنایی با اشکال و پاسخ های ذکر شده به اشکال ذکر شده مناسب می باشد.  اما من با وجود مطالعه این مقالات، سعی کردم بررسی های بیشتری نیز انجام دهم. در آیه 72 سوره اعراف آمده است:
آیه 72 سوره اعراف:

وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّك مِن بَنى ءَادَمَ مِن ظهُورِهِمْ ذُرِّيَّتهُمْ وَ أَشهَدَهُمْ عَلى أَنفُسِهِمْ أَ لَست بِرَبِّكُمْقَال ُوا بَلىشهِدْنَاأَن تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَمَةِ إِنَّا كنَّا عَنْ هَذَا غَفِلِينَ 
به خاطر بياور زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم ، ذريه آنها را  برگرفت و آنها را گواه بر خويشتن ساخت ( و فرمود : ) آيا من پروردگار شما نيستم ؟ ! گفتند آرى ، گواهى مى‏دهيم ( چرا چنين كرد ؟ ) براى اينكه در روز رستاخيز نگوئيد ما از اين غافل بوديم ( و از پيمان فطرى توحيد و خداشناسى بى‏خبر  .

در این آیه بجای واژه صلب از واژه ظهر به معنای پشت استفاده شده است. اما صلب هم در آیه صلب و ترائب به معنای پشت می باشد. همچنین به نمونه هایی از نهج البلاغه نیز برخوردم:
ترجمه خطبه 60

خبر از تداوم تفکّر انحرافی خوارج 
)در پایان جنگ با خوارج، در سال 38 هجری شخصی گفت: ای امیرامؤمنین! خوارج همه نابود شدند. فرمود:(
نه، سوگند به خدا هرگز! آنها نطفه هایی در پشت پدران و رَحِمِ مادران، وجود خواهند داشت، هر گاه كه شاخی از آنان سر برآورد، قطع می گردد، تا اینكه آخرینشان به راهزنی و دزدی تن در می دهند.
ترجمه خطبه ۸۹
اى بندگان خدا عبرت گیرید، و همواره به یاد زندگانى پدران و برادران خود در جاهلیّت باشید، که از این جهان رفتند و در گرو اعمال خود بوده، برابر آن محاسبه مى‏گردند. به جان خودم سوگند پیمانى براى زندگى و مرگ و نجات از مجازات الهى بین شما و آنها بسته نشده است، و هنوز روزگار زیادى نگذشته، و از آن روزگارانى که در پشت پدران خود بودید زیاد دور نیست. به خدا سوگند، پیامبر اسلام صلّى اللّه  علیه و آله و سلّم چیزى به آنها گوشزد نکرد جز آن که من همان را به شما مى‏گویم، شنوایى امروز شما از شنوایى آنها کمتر نیست، همان چشم‏ها و قلب‏هایى که به پدرانتان دادند به شما نیز بخشیدند.

اما حدیث در بیان علت حرام شدن خوردن مایع نخاع که اسمش را مغز حرام گذاشته اند:
حضرت فرمودند: زیرا نخاع یا مغز حرام، محل آب جهنده (منی) (مایع معلومه که نجس بوده) بوده که در هر مذکر و مؤنثی می باشد، و نخاع رشته مغزی است طولانی که در مهره های پشت کشیده شده است[5]
در این حدیث به خوبی باور غلط اما معقول قدیمی ها آورده شده است. قدیمی ها تصور می کردند که نطفه که بسیار ارزشمند حساب می شود در پشت انسان در مایع نخاعی وجود دارد که یک تصور معقولی هم برای قدیمی ها محسوب می شود.
همچنین در این زمینه روایاتی وجود دارد که آقای احمدپور هم آورده است. از جمله می توان به دو روایت زیر اشاره کرد:

روایت نخست: (یخرج من بین الصّلب و الترائب) قال الصلب الرّجل و الترائب المرأة و هی صدرها.(قمّی،1387ق،ج415:22)

روایت دوم: (ثمّ لقطعنا منه الوتین) قال عِرق فی الظّهر یکون منه الولد. (قمّی،1387ق،ج385:2)
ما از پدران و نیاکان خود به کرات شنیده ایم که می گفتند تو از پشت من هستی. اصطلاح قدیمی پدربزرگ های و مادربزرگ های ما معروف است که به فرزندانشان می گویند تو از پشت ما هستی. در گذشته فکر می کرده اند نطفه و منی از پشت انسان مایع نخاع می آید. اسم آن را مغز حرام گذاشته اند و خوردن آن را حرام کرده اند.

علم امروز ثابت کرده است که بر خلاف تصور عموم و معقول گذشتگان ما نطفه مرد از بیضه مرد و تخمک در تخمدان زن بوجود می آید. ممکن است پاسخگویان به اخته سازی در زمان های گذشته اشاره کنند و بگویند گذشتگان هم می دانسته اند که نطفه در بیضه ایجاد می شود. در ویکیپدیا اخته سازی آمده است:

اخته سازی بردگان در میان آشوریان و بابلیان و مصریان معمول بوده‌است، و یونانیان از آنان، و رومیان از یونانیان، و اروپائیان از رومیان این شیوه را آموختند. در دوران اسلامی نیز این کار در دربار خلفا و سلاطین رواج داشت. امین پسر هارون الرشید فرمان داد عده‌ای غلامان را بصورت زن و عده‌ای از کنیزان را بصورت مرد آرایش کنند. بنابراین اخته سازی در عربستان از هنگام درباره خلفا و سلاطین رواج پیدا کرده است و قبل از آن (علی الخصوص زمان پیامبر) کسی بلد نبوده است.
بنظر بنده مویدات و شواهد مبنی بر اینکه قران در زمینه صلب و ترائب اشتباه کرده است و حاوی نظرات اشتباه پیشینیان ما می باشد کافی می باشد. می توانیم خود را فریب دهیم، به خود دروغ گوییم و تفاسیر و توجیهات موجود ارائه شده در این زمینه را بپیذیم. اما برای خود من این شواهد کافی است. من تقریبا مطمئن هستم که قران حاوی اشتباهات علمی می باشد.

چرا قران دارای اشتباهات علمی می باشد؟ آیا این بدین معنی است که گفته های خود محمد می باشد و وی اصلا ادعای دروغ و کذبی را مطرح کرده است؟ آیا مانند توجیه سروش وحی همان رویاهای آگاهانه می باشد و بعد نقل پیامبر از آنها؟ سروش و سایر روشنفکران برای توجیه این اشکالات و دیگر اشکالات فراوان وارد به قران و احادیث، سعی می کنند پیامبران و ائمه را در ظرف زمان و مکان خود محدود نمایند و این اشکالات را ناشی از محدود بودن پیامبر و ائمه بدانند.  اما ممکن است علاوه بر محدود بودن پیامبران و ائمه، خدای مفروض نیز واقعا آنطور که در ادیان ابراهیمی فرض شده است نباشد. 
----






[5]شیخ صدوق، علل الشرایع، ترجمه و تحقیق مرحوم ذهنی تهرانی، سید محمد جواد، انتشارات مؤمنین، ۱۳۸۰، ج۲، ص۷۸۷٫

تجربه های معنوی

مجید نواندیش
تناسخ: ما مسلمانان عموما براحتی عقاید هندوها و بودایی ها برایمان مسخره است. ما تصور می کنیم اعتقاد اینها به تناسخ صرفا یک اعتقاد الکی و بی ارزش و فاقد ارزش بررسی می باشد. پیشنهاد می کنم تحقيقات 40 ساله دكتر استيونسون فقيد (رييس دپارتمان رواپزشكي دانشگاه ويرجينياي غربي آمريكا) را بررسي بفرماييد، شواهد بسيار قدرتمندي مبني بر تداوم حيات از كالبدي به كالبد ديگر در چندين هزار مطالعه ميداني ايشان از كودكان از فرهنگها و كشور هاي مختلف ( از آلاسكا تا اروپا و آسيا) خواهيد يافت و دنياي ديگري در پيش چشمانتان گشوده ميشود. خلاصه این تحقیقات در فیلمی وجود دارد که با یک جستجوی ساده می توانید این فیلم را مشاهده کنید. همچنین می توانید دو جلد کتاب «سفر روح» نوشته دکتر مایکل نیوتن را نیز بخوانید[1][2].
تعدادی از عرفای بلندبالای اسلامی در عین اعتقاد به اسلام، معتقد به تناسخ بوده اند. افرادی چون حلاج و .... حالا به واسطه علم حضوری یا دلایل دیگر به این اعتقاد رسیده اند مشخص نیست. شهرستانی در عبارتی مشهور اظهار کرده است که هیچ ‌آیینی نیست که تناسخ در آن پایگاه محكمی‌ نداشته باشد. الملل و النحل، ج۲ ص۲۵۵ . همین سخن را کسان دیگری هم با عبارات دیگر آورده‌اند مثلا عبدالعزیز نسفی صوفی قرن هفتم که در کتاب الانسان الكامل می‌گوید بیشتر اهل عالم بر طریق تناسخ بوده‌اند و هستند ج۱ ص۴۰۸. فرقه های مختلفی در اسلام اعتقاد به تناسخ داشته اند. یکی از این فرقه ها که در حال حاضر هم وجود دارد، فرقه اهل حق یا پارسان می باشند.
NDE (Near Death Experience): داستان های مربوط به تجربه های نزدیک به مرگ یا بعد از مرگ و  بعد برگشت به حیات هم جالب هستند. سعی کرده اند توضیحاتی دانشمندان ارائه دهند و تحقیقاتی کرده اند اما طبق گفته خود ویکیپدیا کاملا پاسخ ده نیست. برای آشنایی بیشتر ویکیپدیا و سایت [5] را پیشنهاد می کنم مطالعه کنید. همچنین سایت NearDeath دارای یک صفحه [6] می باشد که بنظر منطقی نوشته است.
دعا: شما احتمالا قانون جذب را شنیده اید. امروزه خیلی روی قانون جذب پافشاری می کنند و آن را توصیه می کنند. سوال من این است مکانیزم درونی عملکرد این قانون جذب چگونه است؟ آیا دعا نمی تواند همان مکانیزم قانون جذب را داشته باشد؟ بنظر من می تواند حداقل همان مکانیزم را داشته باشد. شخصا دارای تجربه های معنوی در زمینه دعا و استجابت آن می باشد که هم مشابه عملکرد قانون جذب بوده است و هم حتی بالاتر از قانون جذب و پیچیده تر از آن.
سالم ماندن جسد مردگان صالح: در ۲۲ سپتامبر ۱۹۰۹، بدن او پس از ۳۰ سال از مزار مرطوبش درآورده شد. هرچند صلیبی که در دست او بود و تسبیحش زنگ زده بودند، اما بدنش سالم مانده بود. بدنش را شستند، لباس مجدد بر تنش کردند و دوباره به خاک سپرده شد. بار دوم، در ۳ آوریل ۱۹۱۹، بدن او مجدداً از مزارش درآورده شد. باز هم بدنش سالم مانده بود. در سال ۱۹۲۵ (میلادی)، بدن او برای بار سوم از مزارش درآورده شد. نقابی مومی (بر اساس عكس‌های موجود و ظاهر صورتش) برای وی آماده شد، زیرا کلیسا نگران بود که هر چند بدن او سالم مانده، اما چشمان و بینی تورفته و رنگ تیره شدهٔ پوستش، تأثیر نامناسبی بر مردم داشته باشد. بدن او اكنون در کلیسای سنت برنادت در Nevers محل زیارت مؤمنان کلیسای کاتولیک است. بدن او، با عمر نزدیک به ۱۳۴ سال، هنوز سالم است[3].
محمد کاظمی ساروقی: می توانید منبع [4] را در این زمینه مطالعه فرمایید. البته یک ذره مشکوک هم هست. می گویند وی حافظ دعا کمیل، عاشورا و ... اینها هم شده است که کمی تعجب برانگیز است.
استخاره: آقای مجید جعفری تبار در ایران از سال 1372 تا سال 1386 در میان مردم استخاره های وی شهرت به سزایی یافت بگونه ای بیش از 132 خط تلفن بصورت 24 ساعته متن استخاره کنندگان را برایشان پخش می کرد[9]. آیا یک انسان عاقل می پذیرد که استخاره دروغ و الکی باشد. بعد در طی 14 سال چنین حجم عظیمی از علاقه مندان ایجاد شود. تلفن ها پولی بوده اند و یک بیزینس بزرگ در این باره راه افتاد و ادامه داشت تا وقتی که وی را به اتهام های واهی دستگیر کردند. آیا یک انسان عاقل می پذیرد که همه این ها فریب بوده است. مسلما مردم استخاره ها را مطابق با واقع و مفید یافته اند که حجم چنین اعتمادی ایجاد شده است. بدون اعتماد که یک بیزینس نمی تواند پایدار بماند و فعالیت خود را گسترش دهد. بنده خودم نیز در زمینه استخاره دارای تجربه های معنوی بالایی می باشم. بنظرم عوامل موثر در استخاره اجنه و موکلین می باشند.
پیشگویی حوادث آینده: احادیثی که از ائمه و حتی اشعیا و ... و حتی نوسترداموس در زمینه پیشگویی آینده یا تحت حوادث ظهور به ما رسیده است، بیشتر تحقیق و بررسی کنید. بنظر من امکان پیشگویی حوادث آینده وجود دارد. البته اینکار بصورت خواب مانند ممکن است. لذا رمزی می باشد و همچون خواب باید تعبیر شود. پیشگویی های مهم نوسترداموس در ویکیپدیا لینک [7] آورده شده است. پیشگویی وی درباره حادثه یازده سپتامبر هم جالب است [8]. البته اینکه چقدر متن آورده شده مطابق با واقع باشد جای سوال دارد. یا می توان به پیشگویی امام علی درباره غرق شدن بصره [10]اشاره کرد.
پیشگویی سرنوشت آینده انسان یا تقدیر: شخصا در کودکی با استفاده از کتابی و انتخاب از یک جدول، پیشگویی از تقدیر من شد که تابحال درست در آمده است. با اینکه اتفاقا من زندگی خاص و عجیبی داشتم. در این پیشگویی حتی علامت درستی بر بدن من هم درست پیش بینی شد که برایم بسیار عجیب است.

وحی: وحی به چندین صورت می تواند صورت بگیرد. همچون هدایت غریزی که در قران از آن به وحی یاد شده است. و خدا به زنبور عسل وحی کرد که از کوه  ها و .... (آیه 68 سوره نحل). دوم همچون الهام. بواقع گفته اند معانی به قلب پیامبر القا می شود. اما الهام واقعا چطور صورت می گیرد. به اعتقاد من، الهام بصورت جرقه های فکری و دادن سرنخ های فکری صورت می گیرد. سرنخ های فکری می توانند با توجه به عقاید و محدودیت بشری شخص، منجر به یک رشته سلسله افکار شوند. در روایات و آیات هم آمده است که اجنه و فرشتگان در وسوسه و الهام فکری به انسان موثر هستند. این بواقع یعنی در دادن سرنخ های فکری به انسان موثر می باشند. اما این ادامه فکر و خود سرنخ، در محدوده مظروف صورت می گیرد. یعنی در محدوده اطلاعات و دانسته های زبان لغوی شخص. شخصا دارای تجربه معنوی بسیار قوی در زمینه وحی شنوایی و الهام و وسوسه می باشد و سالها است که اجنه از طریق اعصاب شنوایی با من سخن می گویند. یا از طریق وسوسه سرنخ های فکری به من مغز من تزریق می کنند. بر خلاف آقای سروش من تقریبا مطمئن هستم که وحی بصورت شنوایی و همچنین بصورت الهام و وسوسه می تواند روی بدهد.




[4]
[10]

نتایج بررسی شخصی عالم غیب

من مدتی به بررسی شواهد و تجربه های معنوی گزارش شده مربوط به عالم غیب پرداختم. در این مقاله احتمال وجود موجودات غیبی یا مدعیان ارتباط با عالم غیب که بطور شخصی به آن رسیدم را ذکر می کنم. دلایل خود را نیز به اختصار ذکر می کنم.
به وجود اجنه 100% اعتقاد دارم. به خاطر داشتن تجربه معنوی بسیار قوی و طولانی مدت. سالهای زیادی است که با اجنه ها در ارتباط بوده و کاملا مطمئن هستم که وجود دارند. آنها از طریق اعصاب شنوایی (همچون وحی)، یا الهام یا وسوسه (القاء فکر) با من صحبت و گفتگو می کنند. البته این قضیه و تجربه ماجرایی بسیار طولانی می باشد.
در حدود 75% نیز به وجود روح اعتقاد دارم. فروم ها وگزارشات مربوط به کسانیکه ادعای پرواز روح یا برونفکنی را داشتند به مدت طولانی بررسی کردم. با وجود اینکه دروغ در میان این گزارشات فراوان است. اما مواردی وجود دارد که حاکی از صدق و وجود امکان برونفکنی دارد. همچنین استاد بنده که به صداقت و دقت وی اطمینان کامل دارم دارای تجربه معنوی مربوط به روح بود. همچنین هاله های انرژی هم امری ثابت شده است و در بیمارستان های کشورهای غربی استفاده می شود، بنظر بنده از اثرات روح می باشد. البته خود کلمه روح یک کلمه قدیمی می باشد و برای همین می تواند مشکل ایجاد کند. بنظر می آید روح منشا خودآگاهی انسان و حتی حیوانات باشد. لازم به ذکر است که منشا خودآگاهی هنوز بطور کامل کشف نشده است.
تجربه های NDE هم بسیار جالب است. من ویکیپدیا و سایت http://neardeath.org/?s=%D9%86%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D9%86%D8%A7 را دیدم. قضیه پیچیده تر از آن است که بتوانند آن را توضیح دهند. سعی کرده اند که توضیحی بدهند و تحقیقاتی کرده اند اما طبق گفته خود ویکیپدیا پاسخ ده نیست. سایت neardeath هم یک صفحه دارد http://neardeath.org/home/are_ndes_true/ که بنظرم منطقی نوشته است. بنظر می آید واقعا روح و اتفاقاقی بعد از مرگ وجود دارد.
در حدود 70% به وجود فرشتگان اعتقاد دارم. اولا: من در تجربه های معنوی خود، شر و شیطانیت را بطور کامل تجربه کرده ام. اما دست خیر و حمایت کننده که مرا از این شرها حفظ نماید را نیز کاملا حس کرده ام. دوما: همچنین در گزارشات برونفکنی، فرشته ها بصورت نقاط نورانی را دیده اند و گزارش کرده اند. سوما: همچنین فرض کنیم که فقط اجنه وجود داشتند و انسان. پس چه کسی به پیامبران گفته است که اجنه ها پایین تر از انسان هستند. باعث سقوط انسان از بهشت شدند. دو حالت دارد یا اجنه ها به پیامبران اینها را گفته اند که منطقی نیست خودشان بیایند بگویند ما پایین تر از شما هستیم. یا پیامبران از خودشان در اورده اند یا اینکه واقعا فرشته ها این ها را به پیامبران گفته اند. چهارما: موجوداتی همچون اجنه ها وجود دارند و من اطمینان از وجود داشتن آنها دارم، در حالیکه بسیار عجیب است (یک موجود غیرخاکی، ناپیدا، با سلول سازنده نامشخص احتمالا از چیزی شبیه الکتریسیته و و....) هیچ بعید نیست که موجودات دیگری هم وجود داشته باشند و حالا دسته ای از آنها در زمان گذشته برتر از انسان بوده و آنها را فرشته بنامیم.
به اعتقاد من ملائکه موجوداتی بودند که برتر از انسان بودند. با انسان تماس گرفتند و سعی کردند وی را هدایت و راهنمایی کنند. اما اکنون انسان برتر از ملائکه شده است. بواقع انسانها بطور کلی از نظر علمی، فرهنگ، شعور و ... از ملائکه جلوتر زده اند و پیشرفت بیشتری داشته اند. راز سجده فرشتگان بر انسان نیز به دلیل همین مطلب می باشد. اگر سطح سواد و شعور و راهنمایی انسان ها را توسط فرشتگان در حد چیزهایی بدانیم که پیامبران به ما گفته اند. به اعتقاد من فیلسوفان و اندیشمندان اجتماعی بشر امروزه دستاورهای بالاتر و بیشتری نسبت به گفته های پیامبران داشته اند.
در زمینه پیامبر بودن محمد 60% به این نتیجه رسیده ام که وی پیامبر بوده است. اولا: ایشان از نظر شخصیتی آدم زرنگی بوده است. وی در جوانی با زنی کهنسال تر از خود اما ثروتمندتر از خود ازدواج می کند و به زبان عامیانه بار خود را می بندد. اما چه شد که بعد از این ازدواج ناگهان تغییر شرایط زندگی می دهد و ادعای پیامبری در مکه می کند. روش بسیار سخت و مصیبت باری برای تبلیغ خداوند انتخاب می کند که در طی 13 سال حضور در مکه فقط حداکثر 75 نفر به وی ایمان می آورند. چطور می شود که یک آدم به این زرنگی و به اصطلاح بار خود را بسته، چنین تغییر شرایط می دهد و چنین روش سختی را انتخاب می کند. بنظر من حتما در این برهه خاص برای وی یک اتفاق خاص و غیر معقول و عجیب افتاده است که می تواند همان ارتباط با عالم غیب باشد. دوما: محمد عمدتا به کارهای خوب و نیک و انسانی دعوت کرده است. برای خود من قابل قبول نیست که چنین فردی با آن مشخصه های دوران جوانی، کاملا دروغ بگوید. سوما: چرا اصلا دین توسط محمد ختم شده است. آیا این بدین معنی است که بشر تا زمانی که نیازمند هدایت خارجی به علاوه هدایت درونی (عقل) بوده است توسط خداوند هدایت گردیده است و از این به بعد راه هدایت را خودش باید بپوید. چرا قران یک کتاب تنها معجزه آخرین پیامبر می باشد. به دو گزاره آخرین دین و معجزه کتاب دقت کنید. آیا برای این نبوده است که گفته شود دوران تحقیق و مطالعه می باشد. این تقارن بنظر من خود نشان از وجود یک هدایت تکوینی می باشد. چهارما: آلیستر کراولی یکی از اساتید اعظم شیطان پرستان می باشد. وی دارای کتابی بسیار مهمی از نظر شیطان پرستان بنام شریعت می باشد که این کتاب به گفته آلیستر کراولی توسط یک فرشته نگهبان (احتمالا یک شیطان) بنام آیواس به وی دیکته شده است. در این کتاب از محمد در کنار عیسی و موسی انتقاد شده است. نام محمد در کنار عیسی و موسی قرار گرفته است.
بطور کلی درباره پیامبران می توان گفت آیا پیامبران همه چیز را وحی شدن، ارتباط با فرشته ها، و .... همه را دروغ گفته اند. باید گفت دروغ بزرگی هم گفته اند. در حالیکه ما می بینیم اینها در زمان خود در قوم خود مشهور به حفظ اخلاق، راست کرداری و گفتاری بوده اند. اصلا نهضت هایی که که موجب شده اند نهضت های اخلاقی بوده است و سعی در توسعه اخلاق داشته اند. آیا ممکن است چنین آدم هایی که از آنها به درستی ، اخلاق گرایی در کل جامعه یاد می شود چنین دروغی گفته باشند؟ بعد بپاي اين دروغ حاضر باشند جان خود را هم بدهند؟ حضرت عيسي مصلوب شد، حضرت محمد چندين بار قصد جان وي را كردند. اگر واقعا به آنچه مي گويند ايمان نداشتند آيا ممكن بود كه تا اين حد پافشاري بر عقيده خود بكنند؟ آدمها يك دروغ مي گويند تا اوضاع يك كم سخت مي شود اعتراف مي كنند دروغ گفتيم. از حرف خود بر مي گردند.
اما شبهات جدی و اساسی هم در زمینه اسلام وجود دارد که از آن جمله می تواند به اولا: خشونت موجود در اسلام، دوما: چرا بعد از ارتقاء یهودیت توسط عیسی در صورت فرض ارسال وی توسط یک خدا، باید دین اسلام بر فرض ارسال توسط همان خدا بر پایه اعتقادات اولیه یهودیت پایه گردد و شبهات جدی دیگری که توسط دیگران مطرح می شود اشاره نمود.
اما در زمینه وجود خداوند، بنده به هیچ شواهدی مبتنی بر وجود خداوند نرسیدم. بواقع به احتمال 50% - 50% مبنی بر وجود یا عدم وجود خداوند رسیدم. بنده دیده ام کسانی که برونفکنی می کرده اند حتی موجودات نورانی یعنی فرشته ها را مشاهده کرده اند اما باز هم به خدا اعتقاد ندارند. یک فرقه ای در غرب می باشد که معتقد است فرشته ها یا موجودات برتر از انسان ادیان را درست کرده اند و با پیامبران ارتباط برقرار کرده اند. بطور کلی تجربه معنوی مبتنی بر موید و اثبات کننده وجود خداوند وجود ندارد مگر گفته های پیامبران که قابل تایید و قابل بررسی توسط ما نمی باشد. البته اگر ما احتمال بیشتر وجود فرشتگان، اجنه، روح و پیامبر بودن پیامبران را بپذیریم آنوقت منطقی است که وجود خداوند را هم بپذیریم. 

اما به اعتقاد من، اعتقاد به خداوند صرفنظر از دین، برای انسان از نظر روحی و روانی برای انسان سودمند می باشد. از ادیان، دستورات آن، تعصب ها و ... صرفنظر کنید، فقط صرف وجود خداوند و اعتقاد انسان به یک موجود برتر و بالاتر را در نظر بگیرید. در تحقیقات علمی هم سودمند بودن اعتقاد به خداوند ، راز و نیاز با وی، و ... از نظر روحی و روانی برای انسان برای اثبات شده است. بنابراین من 51% احتمال را بر مبنای وجود خداوند گذاشته ام.