۱۳۹۴ دی ۲۳, چهارشنبه

طغی و طاغوت

مجید نواندیش : به امیرالمومنین گفته شد «اهل عراق را جز شمشیر اصلاح نمی‏کند.» در خطبه 62 نهج البلاغه ایشان گفته: من می دانم شما به شمشیر] کنایه از ایجاد فضای رعب و ترس[ به در اصلاح آیید اما من برای اصلاح شما خود را به فساد نمی افکنم. عبارت پرمعنی است شایسته اندکی تامل. برای اصلاح مردم از زور نمی توان استفاده کرد.
طغی در لغت به معنای زیاده روی و از حد درگذشتن می باشد. حکومت طاغوت حکومتی است که طغی و طغیان کرده باشد. اما از حد در گذشتن یعنی چه؟ یکی از انواع طغی بنظر من، زیاده روی کردن از حدود خداوند در دین می باشد. احکام اسلام دو گونه است، یک: قضایی دارای تنبیه دنیوی همچون دزدی، قتل. دوم: مبتنی بر اختیار انسان. انسان در انجام آنها مختار بوده و کنترل هم با تشویق و تنبیه (وعده بهشت و جهنم) صورت می گیرد. سلب اختیار در این گونه احکام حکم طغی دارد. اگر کسی آمد برای احکام اختیاری مثلا حجاب مجازات دنیوی گذاشت، زیاده روی و طغی کرده است. بواقع طغی سلب اختیاری است که خداوند به ما داده. در اینحالت طرف بجای خداوند حدود مشخص می نماید و آن را زیاد می کند. شاهد این ادعا این است که در قران دعوت به توحید در کنار دستور به اجتناب از طاغوت آورده شده است. در نحل 36 آمده است در میان هر امتی رسولی را برانگیختیم .(تا بگوید ) خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید
شرط بهشت و جهنم اختیار است. کسی با جبر به بهشت یا جهنم نمی رود. آیا بنظر شما انجام واجبات و محرمات با اجبار فرد را سزاوار بهشت و جهنم می کند؟ طبق این دیدگاه برای حجاب اجباری هیچ ثوابی وجود ندارد.
نمونه روشن حکومت طاغوت، فرعون در زمان موسی بود که بارزترین صفت آن ظلم و ستم فراوان به مردم علی الخصوص بنی اسرائیل بود. بواقع حکومت های استبدادی و دیکتاتوری مصداق بارز حکومت های طاغوت می باشند. حکومت های زیادی در طول تاریخ ادعای اسلامی بودن داشته اند، حکومت های بنی امیه، بنی عباس و ...، اما ما خودمان می گوییم اسلامی نبوده اند. جمهوری اسلامی هم همینطور، بواقع از مصادیق حکومت طاغوت می باشد. بنی امیه و بنی عباس هم از نسل خویشاوندان پیامبر بوده اند. بر خلاف تصور ما در اجرای دستورات اسلام و فقها هم کوشا بوده اند. نماز جماعت ها به پا بوده است، احکام فقها جاری بوده است. قرن ها در طول تاریخ اسلام حکومت عنوان خلافت اسلامی داشته است. اما اسلام برای آنها فقط ابزار حفظ قدرت بوده است. به ما عموما بخاطر سنی بودن این حکومت ها فقط فسادها و خطاهایشان را می گویند. اما اگر منصفانه به تاریخ نگاه کنیم می بینیم این ها به ادعای خودشان اسلامی و در حال پیاده سازی احکام اسلام بوده اند، اتفاقا به اجرای احکام هم اهتمام زیادی داشته اند. مسئله اینجاست که در تاریخ ازین حکومت ها بدنامی بجا مانده است و ما فقط عمدتا بدنامی های آنان را می شنویم. از جمهوری اسلامی هم در تاریخ بدنامی باقی می ماند. از طرف دیگر به گواه تاریخ، ادیان مسیحی، یهودی، زرتشتی و ... را کافران به فساد نکشاندند. اتفاقا خود مبلغان و روحانیون مذهبی این ادیان سبب لجن مال شدن و فساد این دین ها در طول تاریخ گشته اند. این اتفاق برای اسلام هم افتاده است.

بزرگترین دروغ


مجید نواندیش : گفته اند دروغ از هفتاد زنای با مادر بدتر است. اما کدام دروغ بدتر است؟ شاید بگویید بزرگی دروغ به وسعت تعداد نفرات شنونده آن می باشد. اما بنظر من بدترین دروغ، دروغ به خود، فریب دادن، کلاه گذاشتن سر خود می باشد. شاهد این ادعا شاید این باشد که یک دروغگو در دروغگویی چنان می تواند پیشرفت کند که خودش به دروغهایش یقین داشته باشد و در عوض اطرافیانش هیچکدام حرفهایش را باور نداشته باشند. دروغ انصاف را در انسان می میراند. انسان، با انصاف، گزاره حق و درست را می تواند انتخاب نماید. عدم انصاف سبب می شود فرد سعی در پوشاندن حق نماید و به آن کافر گردد که کفر به معنای پرده پوشی می باشد. بسیاری وقت ها ما برای فریب دادن خود از توجیهات، تخریب شخصیت و ... استفاده می کنیم. در عوض پرفایده ترین صداقت، صادق بودن با خود می باشد. شناخت و پذیرش اشتباهات خود، نقاط ضعف خود، و... اولین گام لازم برای خودسازی و پیشرفت می باشد.
یکی از تفاوت های بارز کشورهای جهان سوم با توسعه یافته این می باشد که کشورهای جهان سوم از جهالت و ناآگاهی مردم پشته و منبر ساخته و به قدرت دست پیدا می کنند. در کشورهای جهان سوم بردار تلاش سعی در ناآگاه نگاه داشتن مردم می باشد، دروغگویی بصورت سیستماتیک در آنها فراوان است. در حالیکه در توسعه یافته ها بردار تلاش در جهت افزایش مداوم خودآگاهی عمومی مردم می باشد. فقط بعنوان یک مثال ابتدایی: آنجا در فیلم های خود، حتی روش های پیشرفته دزدی و سرقت را واقعا یاد می دهند. در حالیکه در کشور ما فیلم ها فقط باید تصویرگر یک قدرت خیالی از پلیس قدرتمند همیشه حاضر در صحنه باشند.

ذائقه ترس

مجید نواندیش : ما بچه هایمان را با ترساندن و با ذائقه ترس کنترل و بزرگ می کنیم. ترس مهمترین و کارآمدترین ابزار کنترل انسان می باشد. حکومت های دیکتاتوری با ابزار ترس و ارعاب بر مردم حکومت می کنند. ما را در بچگی از گمراه شدن، عدم عاقبت به خیری و کافر مردن، جهنمی شدن، مضرات مصرف مشروبات (فقط بعنوان مثال)، مضرات ماهواره و شبکه های اجتماعی و ... می ترسانند.

ترس ذائقه مفیدی برای حفظ انسان در دوران بچگی و نوجوانی است. قبول کنیم که اشتباه کردن و کسب تجربه از آن هم بخشی از لذت جوانی است. ما با ترس های دوران کودکیمان بزرگ می شویم و در بزرگسالی با آن شخصت پیدا می کنیم. در حالیکه دیگر اینقدر توانا و عاقل شده ایم که دیگر به بعضی از آنها نیازی نداریم. این ترس ها در بزرگسالی می تواند سبب کر، کور یا فلج شدن انسان گردد. بعضی از ما، از ترس گمراه شدن، جهنمی شدن، گوش هایمان را محکم می گیریم تا مبادا سخنان نو و گمراهانه دیگران را بشنویم. این کر شدن، در بلاک کردن، در عدم فعالیت در شبکه های اجتماعی و ... نمود پیدا می کند. آیا در بزرگسالی برای خودمان صلاحیت شنیدن سخنان مختلف و درست تصمیم گرفتن را قائل نیستیم؟ آیا در بزرگسالی هنوز احساس ناتوانی دوران بچگی امان را داریم که می خواهیم کر بمانیم؟ کی می خواهیم قبول کنیم بالغ شده ایم و حق انتخاب، تحقیق و تتبع به ما داده شده است ؟ مگر نه اینکه اسلام به انتخاب آگاهانه وتحقیق و تتبع بعد از بلوغ در دین سفارش نموده است؟ ما به اعتقادات بچگی امان، آنچه از پدر و مادر فرا گرفته ایم عادت می کنیم و خو می گیریم و ترس مانع از جرات تغییر دادن و نو کردن آنها می شود. تغییر و تحول در انسان از به روز رسانی افکار شروع می شود. اعتقاداتی که از پدر و مادر، پیشینیان به انسان منتقل می شود حتی اگر حق هم باشد، فضیلتی برای انسان محسوب نمی شود. فضیلت آنجاست که انسان خود اعتقادات را کسب و راستی آزمایی کند. انسانها به اعتقادات پیشینیان و نیاکان خود بیش از هر چیز دیگری باور دارند. بنابراین جا دارد اتفاقا آنها بیشتر مورد راستی آزمایی قرار گیرند. هنگام ظهور پیامبران الهی در طول تاریخ و عرضه معارف توسط آنان، مردم آنزمان عموما یک دفاع داشتند: ما را رها کن، ما می خواهیم به اعتقادات پیشینیان و نیاکان خود باقی بمانیم!!! آیا ما مثل مردم آن زمان عمل نمی کنیم؟

می گویند پیرمردها بیشتر غصه کارهای نکرده خود را می خورند تا غصه کارهای کرده خود را.


حلقه ادب و اخلاق


مجید نواندیش : اگر انسان ها را نسبت به نزدیکی به خودمان مانند حلقه ای به مرکزیت خودمان درنظر بگیریم. هر چه از مرکز حلقه دورتر شویم رعایت ادب ما به همان نسبت بیشتر می شود. ما همیشه بیشترین سطح ادب را نسبت به غریبه ها داریم و بیشترین بی ادبی را همچون مطالب خاک برسری J ، فحش و ... با نزدیکان خود. اما اخلاق چی؟ باید بدانید که اخلاق رابطه معکوسی دارد. اتفاقا ذات واقعی ما در رفتار با نزدیکان مشخص می شود. اتفاقا رعایت اخلاق در ارتباطات نزدیک بسیار مهمتر و سخت تر نسبت به غربیه هاست. بسیاری از وقت ها ما فراموش می کنیم با نزدیکترین افراد اصلا چطور رفتار می کنیم؟ به زیردست های نزدیک خود براحتی ظلم می کنیم، با همسر و بچه های خود بدرفتاری می کنیم اما اصلا برایمان مهم نیست و دم از اخلاق واخلاق مداری هم می زنیم.
عدم رعایت ادب نسبت به نزدیکان نباید سبب از بین رفتن التزامات اخلاقی هم نسبت به آنها شود. بعضی وقتها ما مودب ترین افراد نسبت به غریبه ها هستیم در حالیکه اصلا متوجه نیستیم با نزدیکان خود چطور رفتار می کنیم؟ بعضی ها اخلاق خوش محمدی نسبت به غریبه ها دارند غافل از ظلم فراوانی که نسبت به نزدیکان خود روا می دارند.